۱۳۹۶ مرداد ۲۳, دوشنبه

ایران و سیاست دوجانبه آمریکا جهت برقراری هژمونی

نوشته: جیمز پتراس
برگردان: آمادور نویدی
مقدمه: طراحان استراتژیک آمریکا بر روی یک سیاست دوجانبه، ترکیب و آمیزه ای از حربه‌های نظامی و ایدئولوژیک تکیه می‌کنند… استراتژی سیاسی و ایدئولوژیک آمریکا شامل رخنه در و سازمان‌دهی نیروی‌های داخلی جهت بی ثباتی و تضعیف امنیت داخلی، توان دفاعی و متحدان خارج از کشور ایران‌ست… استراتژیست‌های امپریالیستی واشنگتن به این نتیجه رسیده اند که آن‌ها نمی‌توانند کشورهای مستقلی مانند ایران را، با توجه به اندازه، توان دفاعی، انسجام داخلی و متحدان منطقه ای خود، تنها با یک حمله فتح کنند. استراتژی آن‌ها این‌ست که ایران را از طریق نابودی متحدانش، هر کدام در یک‌زمان، محاصره کنند. فاز اول حمله آمریکا، اشغال و نابودی سیستماتیک عراق و تمام زیرساخت‌های دولتی اش طراحی شده بود تا دولت بعثی را سرنگون سازد، سپس ملیشای شیعه را خنثی کند و یک رژیم دست نشانده در بغداد تحمیل نمایند. فاز دوم تحریک جنگ سالاران قبیله ای سُنی بود تا کنترل مرکز عراق را بدست بگیرند. فاز سوم مسلح کردن کُردها بود تا یک دولت کوچک در شمال عراق (باصطلاح «کردستان») تشکیل دهند… ششمین هدف امپریالیستی، خلع سلاح ساختار نظامی و امنیتی و تضعیف اقتصادی ایران‌ست تا بدین‌صورت جمهوری اسلامی را منزوی کرده و متحدان خاورمیانه ایش را تضعیف نماید. این هدف استراتژیک توضیح می‌دهد که چرا واشنگتن توافق یک‌جانبه هسته ای خود را با ایران ترویج می‌کند، در حالی‌که اسرائیل مجهز به سلاح هسته ای مستثنی شده است! علی‌رغم پای‌بندی ایران با شروط توافق هسته‌ای، نه تحریمات اقتصادی برداشته شده، ونه روابط دیپلماتیک و تجاری عادی گشته است… علی‌رغم تریلیون‌ها دلار هزینه برای جنگ‌ها و تبلیغات در دو دهه گذشته، استراتژی نظامی آمریکا جهت محاصره و فتح ایران یک شکست نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی بوده است. مردم آمریکا هزاران نفر تلفات داده اند و اقتصاد آمریکا در بحرانی دائمی‌ست که از بی‌کاری گسترده، فقر، پس‌رفت و رکود رنج می‌برد… آمریکا در میان نخبگان خود با یک جنگ داخلی  مخفی روبروست!… رژیم ترامپ مملو از تضادست: این رژیم تهدید می‌کند که به توافق هسته ای با ایران.پایان دهد، اما اجازه می‌دهد که بوئینگ میلیاردها دلار هواپیماهای مسافربری به تهران بفروشد… دولت ترامپ شامل نومحافظه کاران متعصب روس‌هراس و صهیونیست‌های ایران‌هراس می‌باشد. این‌ها میلیتاریست‌هایی هستند که درگیری مسلحانه احتمالی را با  مسکو و تهران تحریک می‌کنند… فراتر از ایران، استراتژی جهانی تضعیف، محاصره و انزوای رقبای بسیار قدرت‌مند آمریکا، چین و روسیه و برقراری مجدد آمریکا به عنوان ابرقدرت امپریالیستی جهانی بدون رقیب‌ست… نزاع سیاسی داخلی و اختلافات عمیق بین آمریکا و اتحادیه اروپا، باعث ایجاد فرصت‌هایی برای روسیه، چین  و ایران می‌شود تا باهم در ائتلافات سیاسی و اقتصادی تاریخی، بهم بپیوندند، و به تعادل مجدد جهانی کمک کنند که در آستانه «جنگ جهانی»، سقوط اقتصادی و فاجعه زیست محیطی ست.

سیاست آمریکا در خاورمیانه و جنوب آسیا بر مبنای چندین پیامد مهم شکل گرفته است:
۱) امپریالیسم آمریکا نیروی هژمون در جهان‌ست.
۲)  سیاست امپریالیستی آمریکا در خاورمیانه بر محاصره، سرنگون کردن و نابودی متحدان ایران (سوریه، لبنان – حزب الله)، عراق (ملیشای شیعه)، قطر و یمن با هدف سرنگونی دولت و برقراری یک رژیم دست نشانده در تهران متمرکز شده است.
۳)  برگرداندن ایران به وضعیت رژیم دست نشانده، هدف نهایی واشنگتن را جهت محاصره و انزوای چین و روسیه به پیش می‌برد. و بالاخره،
۴) با سرنگونی جمهوری اسلامی ایران، فتح نهایی فلسطین، از جمله اورشلیم آسان خواهد شد، و تل آویو به عنوان قدرت منطقه ای فائق در خاورمیانه برقرار می‌گردد.
سیاست «دوجانبه» واشنگتن جهت هژمونی
طراحان استراتژیک آمریکا بر روی یک سیاست دوجانبه، ترکیب و آمیزه ای از حربه‌های نظامی و ایدئولوژیک تکیه می‌کنند.
استراتژی نظامی آمریکا متکی بر قطعه قطعه کردن خاورمیانه – معروف به «تاکتیک سلامی» – حمله و فتح هر کشور و دولتی‌ست، ازجمله سیاست حاکمیت ملی و استقلال جمهوری اسلامی ایران. موفقیت یا شکست نظامی آمریکا بستگی دارد به متحدان خاورمیانه ای، شمال آفریقایی و اروپایی‌اش.  آمریکا، عربستان سعودی و اسرائیل از همه گروه‌های تروریستی که به دانشمندان، نمایندگان منتخب و رهبران نظامی ایران، هم‌چنین مکان‌های مذهبی – در داخل و خارج از ایران حمله کنند، حمایت می‌نمایند.
استراتژی سیاسی و ایدئولوژیک آمریکا شامل رخنه در و سازمان‌دهی نیروی‌های داخلی جهت بی ثباتی و تضعیف امنیت داخلی، توان دفاعی و متحدان خارج از کشور ایران‌ست.
جنگ ایدئولوژیک متشکل‌ست از:
(۱) بهره برداری از اختلافات منطقه ای، قومی، طبقاتی و مذهبی جهت تضعیف ثبات و تجزیه کشور؛ 
(۲) تبدیل ساختن منتقدان مشروع اجتماعی و احزاب مخالف سیاسی به هم‌دستان امپریالیستی.
حملات ایدئولوژیک جهت جلب توجه آن نویسندگان، دانشگاهیان/آکادمیک ها، روشن‌فکران و هنرمندان ایرانی طراحی شده اند که  ترجیح می‌دهند تاریخ و گذشته امپریالیسم آمریکا در ایجاد کودتای خونین (علیه مصدق در سال ۱۹۵۴)*، راه اندازی جنگ‌ نیابتی از طریق حمله صدام حسین (از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸) و حملات تروریستی اسرائیل و عربستان سعودی و هم‌چنین تروریست‌های مورد حمایت دیکتاتور سابق عراق را نادیده بگیرند .
مداخله تبلیغاتی آمریکا در روند انتخابات ایران طراحی شده بود تا باصطلاح «انقلاب رنگی» تغییر رژیم (رژیم چنج) مورد حمایت نئولیبرال‌ها، احزاب طرفدار غرب و کاندیدهایی را ترویج کند که جهت صعود خود به قدرت، بدنبال حمایت آمریکا بودند.  هم‌دستان امپریالیستی و سازمان‌های غیردولتی (ان جی اُ) های «حقوق بشری» گوناگون غرب، سابقه کثیف جنگ‌ها و کودتاهای آشکار و نیابتی واشنگتن و حمله به سوریه، عراق، افغانستان، اوکراین، سومالی، یمن، لیبی و فلسطین را پنهان می‌کنند.
سیاست‌های مدرن و امروزی امپریالیستی عبارتند از:
(۱) جنگ‌های دیپلماتیک و سایبری علیه سیستم‌های امنیتی و دفاعی ایران؛
(۲) تحریم‌های اقتصادی و ترور دانشمندان بسیار ماهر و مهندسان جهت تضعیف رشد اقتصادی ایران؛
(۳) تبلیغات سیاسی که به ایران برچسب «دولت تروریستی» می زند تا متحدان داخلی و خارجی ایران را مرعوب و تضعیف سازد؛
(۴) تأمین مالی و تسلیحاتی تروریست‌ها از اروپا، خاورمیانه و شمال آفریقا جهت حمله به جمهوری اسلامی.
تحریفات ادراکی و زبانی
جنگ امپریالیستی به تحریف مفاهیم و زبان سیاسی بستگی دارد.  آمریکا به حمله‌هایی که ده ها میلیون مسلمان و مسیحی را در عراق (۲۰۰۳-۲۰۱۷) و سوریه (۲۰۱۱-۲۰۱۷)  به قتل رسانده و مجروح ساخته، «مداخلات بشردوستانه» می‌گوید. در واقع، این سیاست آمریکا «هولوکاست» ادامه داری‌ست – که شامل نقض گسترده جنایت‌کارانه حقوق بشری، قتل‌عام و محروم ساختن میلیون‌ها نفر انسان از استقلال، صلح و امنیت خانه و کاشانه، زندگی، اعضای بدن، فرهنگ و مذهب‌ ست
میلیون‌ها قربانی هولوکاست امروزین غرب در خاورمیانه، ادعای امپریالیستی واشنگتن در دفاع از «ارزش‌های دمکراتیک» و باصطلاح «مسئولیت حفاظت» از جهان را که توسط تعدادی از ادارات آمریکا از طریق سخن‌گویان خود در سازمان ملل رسماً اعلام می شود، نفی کرده و بی‌اعتبار می‌سازد
برعکس، حمایت آمریکا از بمباران وحشیانه و محاصره یمن توسط پادشاهی سعودی منجر به گرسنگی دادن به کل جمعیت و شیوع گسترده بیماری وبا شده است، که بیش از ۲۶ میلیون یمنی را تهدید می‌کند. اینکمپین وحشیانه سعودی و متحدان آمریکایی و اتحادیه اروپایی علیه یمن در تعریف دقیق خود جنایت علیه بشریت و قوانین بین المللی‌ست.
تحریم‌ها: ابزاری جهت فتح
تحریم‌های آمریکا علیه عراق، سوریه، ایران و یمن بدین منظور طراحی شده اند که زحمت‌کشان را با گرسنگی دادن وادار به تسلیم کنند، درحالی‌که حمایت برخی از مصرف کنندگان طبقه متوسط را بدست می‌آورند. سیاست آمریکا در حمله به لیبی و قتل وحشیانه رئیس جمهور قذافی و اعضای خانواده اش به گونه ای طراحی شده بود که بطور سیستماتیک یک جمهوری مستقل و موفق را نابود سازد و به یک کشور فئودالی عقب افتاده، و فقیر تحت جنگ سالاران قبیله ای تبدیل نماید، تا توسط شرکت‌های نفتی غرب استثمار شود. عربستان سعودی در تأمین مالی  تروریست‌ها  به اتحادیه اروپا پیوست، بسیاری از آن‌هایی که در نابودی بقایای لیبی آموزش دیده بودند، بعدها شهروندان بی‌گناه را در پاریس، نیس، لندن، منچستر و نقاط دیگر اروپا به قتل رساندند و مجروح ساختند.
هدف استراتژیک آمریکا از حمله به عراق، سوریه و یمن، تجزیه خشونت آمیز این جمهوری‌های مستقل و تبدیل آن‌ها به  دولت‌های کوچک فقیری‌ست که از نظر قومی پاک‌سازی شوند – هدفی که در سنت امپریالیستی به سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن»  معروف است. چنین کشورهای فئودالی قبیله ای به آسانی زیر سلطه قدرت‌های امپریالیستی قرار می‌گیرند.
استراتژی منطقه ای و جهانی
استراتژیست‌های امپریالیستی واشنگتن به این نتیجه رسیده اند که آن‌ها نمی‌توانند کشورهای مستقلی مانند ایران را، با توجه به اندازه، توان دفاعی، انسجام داخلی و متحدان منطقه ای خود، تنها با یک حمله فتح کنند.
استراتژی آن‌ها این‌ست که ایران را از طریق نابودی متحدانش، هر کدام در یک‌زمان، محاصره کنند. فاز اولحمله آمریکا، اشغال و نابودی سیستماتیک عراق و تمام زیرساخت‌های دولتی اش طراحی شده بود تا دولت بعثی را سرنگون سازد، سپس ملیشای شیعه را خنثی کند و یک رژیم دست نشانده در بغداد تحمیل نمایند. فاز دوم تحریک جنگ سالاران قبیله ای سُنی بود تا کنترل مرکز عراق را بدست بگیرند. فاز سوم مسلح کردن کُردها بود تا یک دولت کوچک در شمال عراق (باصطلاح «کردستان») تشکیل دهند. جهت پیش‌برد این امر، پاک‌سازی قومی در قیاس بزرگ، تخریب کامل جامعه مسیحی قدیمی عراق، نابودی نیروی کار چندملیتی تحصیل‌کرده، مدرن، علمی، فرهنگی، و تکنوکراتیک ضروری بود. به عبارتی دیگر، استراتژی آمریکا آن بود که در جنگ خود جهت «بازسازی دوباره خاورمیانه»، هرگونه بقایای جمهوری عراق را نابود سازد.
پس از عراق و لیبی، هدف بعدی تجاوز آمریکا و اتحادیه اروپا دولت جمهوری عربی سوریه، متحد ایران بوده است. اتحادیه اروپا، آمریکا، عربستان سعودی و ترکیه، از حمله نیروهای مزدور سلفی در شبکه ای از تروریست‌های  داعش- دولت اسلامی عراق و شام – و القاعده ای حمایت کردند. اسرائیل، ترکیه، عربستان سعودی و امارات متحده عربی به تروریست‌ها حمایت نظامی، لُجستیکی، و مالی ارائه داده اند.
پس از سوریه، هدف چهارم استراتژی نظامی آنگلو –آمریکایی – سعودی – اسرائیلی، تضعیف حاکمیت ملی لبنان و نابودی حزب سیاسی نظامی حزب الله، سازمان مقاومت قدرت‌مند لبنان (متحد ایران) خواهد بود. غرب با سازگاری این استراتژی بود که از حملات وحشیانه هوایی و زمینی اسرائیل علیه جمعیت و زیرساخت غیرنظامی بیروت، شهرها و روستاهای لبنان حمایت نمود.  ده‌ها هزار مسیحی لبنانی از کمپین بمباران تروریستی اسرائیلی در امان نبودند.
اگر جنگ علیه لبنان موفق می‌شد و حزب الله نابود شده بود، فتح «نهایی» فلسطین توسط اسرائیل، هدف پنجم، می‌توانست آغاز گردد: آمریکا و جهان صهیونیستم می‌توانست بدون قید و شرط، پاک‌سازی گسترده قومی جمعیت بومی فلسطین توسط اسرائیل را جشن بگیرد و به مصادره کامل منازل، مساجد، کلیساها، زمین و منابع میلیون‌ها مسلمان و مسیحی  فلسطینی و مردمان دیگر پایان دهد. این می‌توانست نخستین کشور «کاملاً یهودی» تاریخ را تأسیس نماید.
ششمین هدف امپریالیستی، خلع سلاح ساختار نظامی و امنیتی و تضعیف اقتصادی ایران‌ست تا بدین‌صورت جمهوری اسلامی را منزوی کرده و متحدان خاورمیانه ایش را تضعیف نماید. این هدف استراتژیک توضیح می‌دهد که چرا واشنگتن توافق یک‌جانبه هسته ای خود را با ایران ترویج می‌کند، در حالی‌که اسرائیل مجهز به سلاح هسته ای مستثنی شده است! علی‌رغم پای‌بندی ایران با شروط توافق هسته‌ای، نه تحریمات اقتصادی برداشته شده، ونه روابط دیپلماتیک و تجاری عادی گشته است.
فراتر از ایران، استراتژی جهانی تضعیف، محاصره و انزوای رقبای بسیار قدرت‌مند آمریکا، چین و روسیه و برقراری مجدد آمریکا به عنوان ابرقدرت امپریالیستی جهانی بدون رقیب‌ست.
ایران با تهدید نظامی جهانی آمریکا مقابله می‌کند
ایران بمنظور مقابله با تهدیدات و تحریمات آمریکایی – اسرائیلی – سعودی، از طریق توسعه پیمان‌های اقتصادی، فنی و نظامی با روسیه و چین  پاسخ می‌گوید. روسیه سیستم‌های سلاح‌های پیش‌رفته ارائه می‌دهد. چین توافقات تجارتی در مقیاس بزرگ و طولانی مدت امضاء می‌کند، در حالی‌که ایران را در پروژه های زیرساختی عظیم آسیای مرکزی خود شرکت می‌دهند. از همه مهم‌تر، ایران در دفاع از دولت مشروع سوریه موفق بوده است، در حالی‌که به عراق و یمن کمک می‌کند.
ایران با امضای توافقات چندین میلیارد دلاری با شرکت بزرگ بوئینگ جهت خرید هواپیماهای مسافربری هم‌چنین توسعه بیش‌تر توافقات با بانک‌های آمریکا و صادرکنندگان آگرو- بیزنس (صنایع کشاورزی) و شرکت‌های نفتی، تحریم‌های رسمی آمریکا را تضعیف نمود. این توافقات سودآور با بخش صادرات صنایع کشاورزی آمریکا می‌تواند تحریمات پنتاگون – صهیونیست را تضعیف نماید.
ایران حمایت دیپلماتیک جنبش عدم متعهد را دارد که مخالف تهدیدات نظامی اسرائیلی – صهیونیستی آمریکا‌ست.
مخالفت اصولی ایران با خرید گسترده سلاح توسط سعودی، هم‌چنین ائتلاف شریر پادشاهی با اسرائیل در بمباران،  نسل‌کُشی و گرسنگی دادن به مردم یمن، موجب کسب حمایت افکار عمومی جهانی – بویژه توده های مستقل مسلمانان در سراسر جهان شده است.
پیش‌رفت‌های آموزشی، علمی، نظامی و سیاسی – انتخاباتی ایران زمینه‌ای جهت امنیت ملی، رشد اقتصادی، غنای فرهنگی، ائتلافات بین المللی وتقویت سوسیال دمکراسی برای مردم خود فراهم می آورد.  این برای میلیون‌ها مسلمانی که تحت  پادشاهی های خشن، دیکتاتورهای نظامی و ظلم و ستم امپریالیستی زندگی می‌کنند، دیدگاهی مستقل ارائه می‌دهد.
نتیجه گیری
از آنجایی‌که آمریکا و متحدانش، با محاصره، تهدید و بی ثبات کردن، «جنگ گرم » خود را براه انداخته اند، استراتژی واشنگتن از شکست‌های نظامی و عقب‌نشینی های سیاسی جدی رنج برده است.
عراق دیگر تحت محاصره آمریکا نیست. میلیشای مستقر کنترل منطقه ای، بویژه جنوب بغداد و فراتر از آن را بدست گرفته است. سوریه، متحد ایران، به شدت جنگیده است تا علی‌رغم پیش روی اولیه اتحادیه اروپا- آمریکا – سعودی – اسرائیل، بالاخره،  شهرک‌ها،  شهرها و روستاهای زیادی را آزاد سازد که توسط مزدورین تروریست فتح شده بودند.
نیروهای شورشی رقیب و گانگسترهای مزدور، دولت‌های دست نشانده آمریکا را در لیبی، سومالی و جنوب سودان  محاصره کرده اند. اصطلاح سیا، «تهدید – نتیجه نامطلوب»، به این معناست که تروریست‌های نیابتی، اکنون سلاح‌های خود را بسوی حامیان غربی خود برگردانده اند.
واشگتن کنترل افغانستان را از دست داده است.  بیش از یک سوم استخدام شدگان در نیروهای پلیس و ارتش افغانستان به جنگ‌جویان مقاومت پیوسته اند. «دولت» مرکزی در کابل در کم‌تر از یک چهارم کشور نفوذ دارد.
علی‌رغم تریلیون‌ها دلار هزینه برای جنگ‌ها و تبلیغات در دو دهه گذشته، استراتژی نظامی آمریکا جهت محاصره و فتح ایران یک شکست نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی بوده است. مردم آمریکا هزاران نفر تلفات داده اند و اقتصاد آمریکا در بحرانی دائمی‌ست که از بی‌کاری گسترده، فقر، پس‌رفت و رکود رنج می‌برد.
علی‌رغم حمایت کنگره، ریاست جمهوری و پنتاگون از استعمار فلسطین توسط یهودیان اسرائیل، کشورها، اتحادیه های کارگری و جنبش‌های اجتماعی بیش‌تری در سراسر جهان، از کمپین بایکوت، تحریم‌های اقتصادی و تأئید رسمی تحریم‌ها(معروف به بی اس دی)** علیه اسرائیل، بیش‌تر از قبل حمایت می‌کنند. علی‌رغم تهدیدات دولت جهت غیرقانونی کردن «انتقاد از اسرائیل» به عنوان «جُرم نفرت»، مانو‌های)*** زمین لب به شکایت گشوده اند.
آشفتگی و اختلافات عمیق سیاسی در آمریکا بین الیگارش‌های متحد و مخالف ترامپ منجر به یک بحران نهادینه ای عمیق گشته، که دولت داخلی را تضعیف نموده و ائتلافات جهانی آمریکا، روابط آمریکا – اتحادیه اروپا و ارتباطات تجاری آمریکا – آسیا را مختل ساخته است.
علی‌رغم ارائه عجیب و غریب و غالباً تماشایی رسانه های جمعی آمریکا، کنگره آمریکا و رئیس جمهور ترامپ بر سر مشکلات اساسی، از جمله کنترل سازمان‌های امنیت ملی (سیا، سازمان امنیت ملی، اف بی آی، امنیت داخلی و غیره)، سیاست خارجی و نظامی، برنامه اقتصادی و زیست محیطی، بودجه فدرال، امور قضایی و ریاست جمهوری می‌جنگند.
بحران سیاسی توانایی آمریکا را جهت شروع جنگ‌های جدید و مذاکره برای توافقات بین‌المللی فلج نموده است. رئیس جمهور ترامپ با یک کودتای جدی، متشکل از نخبگان اطلاعاتی و سیاسی روبروست، و ارتش محتاطانه بر هرج و مرج نظارت می‌کند. توده ها بطور فزاینده ای قطبی شده اند یا از موقعیت موجود متنفرند.
رئیس جمهور ترامپ در  تلاش برای منحرف ساختن مشکلات داخلی خود، ائتلاف آمریکا با عربستان سعودی را تقویت کرده و تهدید علیه ایران را علناً تکرار می‌کند.  با این همه او فشار برای انتقال سفارت آمریکا به اسرائیل (به اورشلیم – منطقه غصب شده فلسطین توسط اسرائیل – م) را کاهش داد. طبیعت متناقض و شکل کنونی سیاست آمریکا دوستان و دشمنان را – بدون هیچ ویژگی ارزش‌مند برای آینده، منزوی می‌سازد.
مخالفان داخلی خواهان پایان دادن تعهدات دیپلماتیک ترامپ به روسیه هستند. ایوزیسیون از بهانه جعلی مداخله روسیه در انتخابات ریاست جمهوری جهت اعلام جرم و احضار به دادگاه رئیس جمهور استفاده می‌کند.
آمریکا در میان نخبگان خود با یک جنگ داخلی  مخفی روبروست!
یک حباب مالی بحران سیاسی داخلی آمریکا را همراهی می‌کند. علی‌رغم یا به علت عجز الیگارش‌های سیاسی رقیب، نخبگان اقتصادی، بانک‌ها و بازار سهام از طریق  سفته بازی (احتکار و سرمایه گذاری در سهام، املاک و زمین‌خواری)، سود برده اند!
ظهور باصطلاح «ایدئولوژی سرمایه داری ملی» ترامپ به معنای زوال توافقات چندگانه، مانند ناتو، اتحادیه اروپا، نفتا و مشارکت ترانس پاسیفیک (تی تی پی) است.  این تلاش ترامپ جهت بازنگری مجدد توافقات دوگانه را توصیف می‌کند، که شکست خورده اند.
اهداف سیاسی اعلام شده ترامپ بین دو صندلی افتاده اند:  توافقات چندگانه با معاملات دوجانبه سودآور جایگزین نشده اند. ترامپ به پیش‌نهادات کسب و کار(بیزنس) بزرگ و ایدئولوژی « ناسیونالیستی» تکیه می کند تا شکست‌های دیپلوماتیک و انزوای ایدئولوژیک خود را به حداقل برساند. ترامپ می‌خواهد قراردادهایی را برای صادرات و سرمایه گذاری بیش‌تر آمریکا بدست آورد. این توسط دولت قبلی که در تعقیب تحریمات اقتصادی و گسترش جنگ‌ها و هم‌چنین تبلیغات بی‌اثر خود بود، تضعیف شده است.
رژیم ترامپ مملو از تضادست: این رژیم تهدید می‌کند که به توافق هسته ای با ایران.پایان دهد، اما اجازه می‌دهد که بوئینگ میلیاردها دلار هواپیماهای مسافربری به تهران بفروشد. این رژیم ۳۰۰ میلیارد دلار توافق فروش اسلحه با عربستان سعودی (بیزنس برای صنایع نظامی) امضاء می‌کند، در حالی‌که نفوذ سیاسی در آمریکا، جایی‌که سعودی‌ها بشدت مورد تنفرند را از دست می‌دهد.
حداقل، ترامپ درباره جنگ‌های بشردوستانه چرند نمی‌گوید؛ او ترجیح می‌دهد که معاملات تجاری امضاء کند. او ضرورت «تغییر رژیم » در سوریه و اعزام پرسنل بیش‌تر به افغانستان را ذکر می‌کند، اما برای انجام این اهداف کم عمل می‌کند.
رئیس جمهور ترامپ جهت بقای سیاسی و (شخصی) خودش می‌جنگند تا از احضار خود به دادگاه (از طریق کودتای کنگره) جلوگیری نماید. قوی‌ترین دفاع او تقویت اقتصاد داخلی خواهد بود و نشان دهد که در خارج از کشور موفقیت‌های اقتصادی دارد.
عمدتاً، دستور کار اقتصادی ترامپ متکی به اجتناب سیاسی و نظامی در جنگ‌های پرهزینه است. این یکی از وعده‌های انتخاباتی او بود که با هسته رأی دهندگان ملت طنین انداز بود.
ترامپ دوست دارد که سوریه را بالکانیزه کند، درحالی‌که از تعهدات جدید اعزام پرسنل به افغانستان خودداری کند. او ترجیح می‌دهد که بجای جنگ، روابط تجاری سودآوری با روسیه و چین و شاید هم، با ایران داشته باشد .
موانع موفقیت ترامپ در هر سیاستی بی‌شمارند: دولت ترامپ شامل نومحافظه کاران متعصب روس‌هراس و صهیونیست‌های ایران‌هراس می‌باشد. این‌ها میلیتاریست‌هایی هستند که درگیری مسلحانه احتمالی را با  مسکو و تهران تحریک می‌کنند. تمرکز کنونی آن‌ها بر سر گسترش جنگ در سوریه، اعزام پرسنل بیش‌تر به افغانستان و برقراری روابط عمیق‌تر با اسرائیل و عربستان سعودی است.
تضادهای سیاسی داخلی کنونی بین رژیم ترامپ و دستگاه‌های دولت «در سایه»، و بین نخبگان بیزنس متحد ترامپ و جنگ‌طلبان نومحافظه کار صهیونیست، مانع توسعه برآیند سیاست خارجی ترامپ می‌شود.
درعین حال، نزاع سیاسی داخلی و اختلافات عمیق بین آمریکا و اتحادیه اروپا، باعث ایجاد فرصت‌هایی برای روسیه، چین  و ایران می‌شود تا باهم در ائتلافات سیاسی و اقتصادی تاریخی، بهم بپیوندند، و به تعادل مجدد جهانی کمک کنند که در آستانه «جنگ جهانی»، سقوط اقتصادی و فاجعه زیست محیطی ست.
اختلافات در میان کشورهای عضو ناتو، بنای جبهه متحد غرب را جهت جنگ‌های امپریالیستی  بیش‌تر تضعیف می‌کند. تجزیه اتحادیه اروپا (بریگزیت، سقوط اقتصادی یونان، کودتای تحت حمایت اتحادیه اروپا در اوکراین)، نفوذ اقتصادی جهانی خود را کاهش داد. اختلافات بین رژیم ریاست جمهوری آمریکا و دستگاه‌های دولت امنیتی اپوزیسیون، فشار آمریکا را جهت ایجاد جنگ‌های جدید امپریالیستی ناتوان می‌کند.
تفرقه و درگیری بین اردوگاه امپریالیستی فرصت‌های مطلوبی را برای کشورهای ضدامپریالیست در خاورمیانه، مانند ایران، سوریه و لبنان فراهم می‌سازد.
ائتلاف اقتصادی استراتژیک روسیه و چین ممکن‌ست یک اقتصاد جهانی جدید برمبنای هم‌زیستی صلح آمیز و هم‌کاری اقتصادی بیش‌تری ایجاد نماید.
این مقاله به یاد شهیدان بی‌گناه حملات تروریستی وحشیانه اخیر علیه مجلس ایران و
حرم مقدس وجهت احترام به بازماندگان شجاع واعضای خانواده قربانیان اختصاص داده شده است.
***
منابع:
* کودتای ۲۸ مرداد علیه مصدق در ۱۹ اوت، سال ۱۹۵۳ صورت گرفت، و نه در سال ۱۹۵۴، آنطوری‌که استاد پتراس می‌گوید. ویکی پیدیا:
https://en.wikipedia.org/wiki/1953_Iranian_coup_d%27état
** boycott, divestment and sanctions (BDS) campaign
https://en.wikipedia.org/w/index.php?search=boycott%2C+divestment+and+sanctions+%28BDS%29+campaign+&title=Special:Search&go=Go&searchToken=9o8pnamkj16ufu09vxkn9nrne
***https://en.wikipedia.org/wiki/Manu_(Hinduism)
درباره نویسنده:
جیمز پتراس استاد بازنشسته (بارتل) جامعه شناسی در دانشگاه بینگهامتون – نیویورک است، که کتب ومقالات زیادی در باره جنبش‌های چپ و مترقی جهان، از جمله مبارزات خلق‌های خاورمیانه و آمریکای لاتین نوشته است.
آدرس سایت اینترنتی استاد جیمز پتراس:
http://petras.lahaine.org/
برگردانده شده از:
The United States and Iran: Two Tracks to Establish Hegemony
By: James Petras
http://petras.lahaine.org/?p=2145

http://petras.lahaine.org/b2-img/petras_iran_usa.pdf

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر