۱۳۹۶ خرداد ۱۳, شنبه

اَبَر بحران ها و نمایش پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری

نوشته: مجید آرین
دیالکتیک بر خلاف نگرش متافیزیکی تمایزات را مطلق نمی کند، زیرا ذات دیالکتیکنه تفسیر بلکه تغییر از طریق شناسائی ذات پدیده و بررسی اثرات متقابل تأثیر و تأثرآنهاست. دیالکتیک برخورد فعال و خلاّق با پدیده های زنده و متحول برای تغییر روند آن ازوضع موجود و حرکت استعلایی به وضع مطلوب است. دیالکتیک عناصر مثبت و تحول زادر هر دو بخش رأی دهندگان و تحریم کنندگان را استنتاج و آنها را در مسیر تحولسازماندهی می کند.

سوژه زبان گویای خود، صدا و روح زمانه است، وضعیت خود را شرح می دهد.بخش پیشرو فکری و روشنگری بعنوان کاتالیزور در اشتراک گذاری آگاهی تاریخی–طبقاتی و اجتماعی با سوژۀ اصلی یعنی طبقۀ کارگر و توده ها در پراکسیس– وحدتاندیشه و عمل– ارزش می یابد
کار بخش های زیادی از اپوزیسیون توصیف بحران های رژیم است، گویا اگر ناتوانی وبحران زدگی رژیم را توصیف کنیم، بدون وجود آلترنایتو، بدون سازمانیابی سراسری تودهای قدرتمند، بدون افق و اهداف سراسری و مطالبات استراتژیک مرحله ای که میلیون هانفر را متحد و یکپارچه نماید، پیروزی خود بخود حاصل خواهد شد.
اپوزیسیون می بایست کلّ اهداف و آرمانها، راهکار ها، روش های کار خود را بازسازی،در حوزههاي اقتصادی کارگران و ….. شعارهای مرحله ای و استراتژیک را تدوین و آنها رااجتماعی کرده و قادر باشد، مبانی نظری و فلسفی خود را به جنبش اجتماعی و تشکلسراسری طبقۀ کارگر تبدیل کند.
رویکرد انقلابی در مفاهیم نظری، فلسفه، ماهیت روابط و مناسبات اقتصادی ومالکیت، اهداف و تکامل اجتماعی و انسانی و شناخت رادیکال واقعیات، معنی و مفهومدارد. با توجه به اینکه انقلاب کار توده هاست، رویکرد در عمل، سبک کار و شیوۀ برخورد،در ارتباط با توده ها و حاکمیت می بایست شیوۀ اصلاحات مستمر را تا دستیابی بهانقلاب را پیگیری نمود.
نفی کلیّۀ تبعیض ها و چالش های اجتماعی و ایجاد عمیق ترین دمکراسی، با عناصرانحصارطلب و غیر دمکراتیک و یا فاقد درک علمی عمیق از مناسبات اجتماعی واقعی کارو سرمایه که در ساختار تصمیم گیری جنبش انقلابی قرار بگیرند، امکانپذیر نیست.جامعۀ ایران روند گذار از دمکراسی طی نکرده و بخش هایی از اپوزیسیون را نیز عناصرغیر دمکراتیک شکل داده اند.
کاربرد قهر در نهایت کار توده ها بوده و مبارزه می بایست در جهت تشکیل، حفظ وگسترش يک سوژهي اجتماعي نفيکننده ( نقد رادیکال) بهمثابهي سنگ بنايپروسهي مقاومت عمل کند.
تنها راه حل برون رفت از دور و تسلسل موجود، بازنگری تشکل ها، محافل و عناصرسوسیالیست و انقلابی است، که با طرح یک برنامه عمل و یکپارچه نمودن مطالباتاقتصادی و معیشتی با کلیۀ مطالبات دمکراتیک و برابری طلبانه، در تمامی ابعاد است.واضح است که تأکید یک جانبه بر معیشت کارگران و حذف مطالبات سیاسی و دمکراتیککل توده های مردم نتوانسته و نمی تواند، به دستاوردهای حداقلی و ملموس، حتی درسطح دستمزد و درمان و مطالبات ایمنی کارگران یاری رساند.
مسئولیت ایجاد شکست در دور و تسلسل انتخابات، در تعهد و مسئولیت نیروهایپیشرو فکری و آگاه بوده که بعنوان سوژۀ دخالت گر و نه ابژۀ توصیف کننده که یک تمایز وتضاد را بصورت مصنوعی مطلق می نمایند، می باشد.
مقدمه : رژیم جمهوری اسلامی در اَبَر بحران های لاعلاجی دست پا می زند و در همانحال می تواند در یک نمایش انتخاباتی، چند ده میلیونی از مردم را به پای صندوق هایرأی کشانده و در نبود اپوزیسیون و آلترناتیو متشکل اجتماعی، سراسری و قدرتمند، تابرای خود مشروعیت – هر چند گذرا و موقتی– کسب کند، هدف این نوشته ریشه یابیعلل این رخدادها و نشان دادن مسئولیت اصلی و رسالت آلترناتیو سوسیالیستی درپایان دادن به مانورهای متقلبانه و تداوم حاکمیت جمهوری اسلامی در شرایط نارضایتیعمیق و وسیع توده های مردم و طبقۀ کارگر است. در نگرش دیالکتیکی دیوار غیر قابلعبوری بین شرکت کنندگان در انتخابات و تحریم کنندگان وجود ندارد. دیالکتیک بر خلافنگرش متافیزیکی تمایزات را مطلق نمی کند، زیرا ذات دیالکتیک نه تفسیر بلکه تغییراز طریق شناسائی ذات پدیده و بررسی اثرات متقابل تأثیر و تأثر آنهاست. دیالکتیکبرخورد فعال و خلاّق با پدیده های زنده و متحول برای تغییر روند آن از وضع موجود و حرکتاستعلایی به وضع مطلوب است. تأیید شرکت در انتخابات با استناد به حضور اکثریتمردم ، که انتخاباتی فاقد پایه و اساس حقوقی است(1). یا بر عکس بجهت فقدانمشروعیت آن، یا نفی مطلق وجوه مختلف اثرات اجتماعی در مشارکت، ساختار قدرت وبه چالش کشیدن هستۀ اصلی قدرت، یعنی تمرکز مطلق روی شرکت یا عدم شرکت درانتخابات، بمفهوم پاک کردن صورت مسئله بوده و در هر دو حالت، توصیف کننده فقطنظاره گر وابژۀ است. در دیدگاه متافیزیک که تمایزات مطلق را مدّ نظر دارد، پراکسیس وتغییر مفهومی ندارند. دیالکتیک، سوژه و عوامل کلیدی حرکت و تغییر را در ابعاد درونی ومحیطی شناسائی و کژدیسگی کارکردها را مشخص و در تغییر استعلایی راهکار هایتوسعه، استخراج می شود.
در میدان نبرد طبقاتی و اجتماعی حاضر در ایران چهار نیرو متمایز می شود: 1) رژیمجمهوری اسلامی، 2) سرمایه داری جهانی و نیروهای داخلی آن ، 3) مردم و 4) نیروهایسوسیالیستی، آزادیخواه و برابری طلب تا نیروهای دمکرات. مسلماً نیروهای اوّل و دوم( رژیم جمهوری اسلامی و نظام سرمایۀ بین الملل) همپوشانی ها و اشتراک منافعبسیار گسترده ای داشته و تنها در صورتی که تداوم حاکمیت رژیم اسلامی به انسجام وشکل گیری آلترناتیو انقلابی منتهی شود، تضاد آنها به مرحلۀ تعیین تکلیف می رسد.موضوع این مقاله نشان می دهد، برای آنکه به این دور و تسلسل تکرار شوندۀ مانورشیفت حاکمیت بین دو جناح، یعنی به تسلسل حضور بخش باصطلاح معتدل و اصولگرای پوپولیست خاتمه دهیم. کدام نیرو رسالت و وظیفۀ اصلی را بعهده دارد؟ در تحلیلانتقادی در بیان تداوم وضع موجود سمت انتقاد متوجه روشنگر پیشرو و آگاه می گردد. دراین حالت انتظار تغییر رفتار بطور خود بخودی، از دهها میلیون مردمی که در انتخاباتمشارکت می کنند، و یا بر عکس تأیید و تکّیه بر تحریم کنندگان، بعنوان نیروی تغییر، کهمحافل، تشکل ها، گروه یا عناصر با انگیزه ها، مواضع و مطالبات خاصّ خود اقدام بهتحریم کرده اند، بخش های وسیعی در اهداف، استراتژی، روش و منش در تضاد با همقرار دارند و یا اشتراکات اثباتی اندکی بین بخش های تحریم کنندگان وجود دارد، تأکیدروی یکی از دو وجه شرکت کنندگان یا تحریم کنندگان، امکان برون رفت از بن بست هایکنونی را منتفی می کند. بعبارت دیگر میتوان پرسش کرد که بین تحریمی ها طی نزدیکبه 40 سال تحریم، کدام وحدت نظری و تشکیلاتی ایجاد و در عرصۀ مبارزۀ طبقاتی مؤثرواقع شده و باعث برهم خوردن تعادل قوای بنفع مبارزات طبقۀ کارگر و مردم تحت ستمگردیده است ؟ دیالکتیک عناصر مثبت و تحول زا در هر دو بخش رأی دهندگان و تحریمکنندگان را استنتاج و آنها را در مسیر تحول سازماندهی می کند. اگر اکثریت مردم رابجهت شرکت در انتخابات حذف کنیم چه نیروی قادر به تحول اساسی در بنیان هایوضع موجود است؟
از بدو تأسیس نظام جمهوری اسلامی، یعنی تشکیل یک جامعه با مدل، الگویی برمبنای اعتقاد به اللّه و نظام آسمانی، در جهان نوین، نقطۀ آغاز آن، آغاز شکستش را نیزبا خود حمل می کرد. آرمان ها و آرزوهایی که کلیّه مؤمنین آرمان خواه و روحانیون ازجمله خمینی قبل و در آستانه برقراری نظام اسلامی رواج می داند در فردای قدرتگیریش، یک نظام واپسگرا و تخریبگر و ضد انسانی تبلور یافت. در مواجه واقعی و رو در روبا مسائل عصر جدید هیچ چاره ای جز جنگ خارجی و سرکوب داخلی و گسترش فقرتوده ها، قلع و قمع نیروهای آزادیخواه و دگر اندیش نداشت. سردمداران بر بستر نظامسرمایه داری، بورکراسی و ارتش و پلیس بجای مانده از رژیم شاه، بازسازی بدنه و پایۀساواک و پلیس و همسویی با نظام سرمایه داری جهانی در ژئوپلیتیک و تقسیمات ووظایف منطقه ای، پایه های حکومت مطلوبشان را بنا کردند. اما طی مدت حاکمیت خود،در تمامی ابعاد اجتماعی مشروعیت خود را از دست داده بطوریکه امروز برای گرفتن رأیصوری از مردم، چاره ای جز آن ندارد که جناح های اصلی اش، عملکرد دوران 38 سالۀحاکمیت را زندان و کشتار توصیف کنند. نظامی که در نتیجه عملکرد آن، بمثابه یکموجود زنده دچار سرطان ها و درد های لاعلاجی شده و هر روز مجبور است خواسته وناخواسته، نه تنها بخش هایی از طبقۀ کارگرو توده های مردم را از هستی ساقط کند،بلکه بخش هایی از وجود خود یعنی جناح های قدرتش را نیز جراحی کند. رژیم امروزهدارای اَبَر بحران هایی است که هر کدام چندین بحران در زیر مجموعه های خود دارند کهبرخی شامل موارد زیر است :
بحران تصمیم گیری بر اثر بحران ساختاری و سیاسی حکومت ، بحران های اقتصادی(تورم، رکود ، فقر، بیکاری، تولید، نوآوری و فن آوری، بهره وری ، مسکن، ورشکستگیبانک ها، برپایی اقتصاد غیر ملی در اختصاص منافع حاکمیت)، بحران صندوق هایبازنشستگی و پیر شدن جمعیت، بحران محیط زیست ( انرژی ، گرد و غبار، )، بحران آب،بحران روابط بین المللی، بحران جنگ های منطقه ای – بحران های اجتماعی(فسادنهادینه شده ، گسست نسلی، فرار مغزها ) کسری بودجه دولتی و هزینه های کلاننگهداری کلّ نظام. بحران مشروعیت( که اساساً از مردم ناشی نمی شود)، بحرانمشارکت ( محرومیت بخش های وسیعی از جامعه در دسترسی به نظام سیاسی)،بحران هویت ( تحمیل هویت یکسان از بالا) بحران توزیع منابع( هر کسی که به منبعقدرت نزدیکتر است از رانت بیشتری استفاده می کند) و بحران کارایی از آن جملههستند.
یاد آوری سخنان مسعود نیلی مشاور اقتصادی رئیس جمهورش در سمینار اتاقبازرگانی ایران، با همین مضمون به نقل از اقتصاد نیوز مناسب است که: « در موردوضعت کنونی اقتصاد ایران، [ مسعود نیلی] وضعیت اقتصاد ایران رابه بیماری تشبیه کردکه به جای جراحی واقعی، هر بخشی [ نهادهای حکومتی] بایک چاقو به بیمار آسیبمی زند و بستگان بیمار، بالای سر آن مجادله می کنند، در نتیجه در شرایط کنونی، حالبیمار وخیم تر از گذشته خواهد شد و امیدی به درمان نیست» (2)
همین نظام با تمامی جناح های آبرو باخته اش توانست در انتخابات ریاست جمهوری دراردیبهشت 96 بر طبق آمار هر چند دست کاری شده دهها میلیون نفر از مردم را به پایصندوق های رأی کشانده و بنفع یکی از عوامل اصلی و کلیدی اش رأی بگیرد که همو،طی مدت 38 سال، یک پایۀ اصلی مصائب موجود بوده است و نهایتاً جشن پیروزی براهاندازند. حتی یکی از اقدامات و یا فسادهای مشابه این رئیس جمهور در کشورهایی باساختار تا حدّی دمکراتیک هیچ راهی جز استعفاء، محاکمه و زندان برایش باقی نمیگذارد.
ساز و کار و قانونمندی نتیجۀ مانور انتخاباتی– هر چند که در بستر اَبَر بحران ها حاصلینداشته و تنها به تعمیق تخاصم قطب های در حاکمیت منجر می شود– چیست ؟ وچگونه در اوج ذلّت و فقدان مشروعیت و مقبولیّت می تواند چنان نتیجه ای کسب کند؟در یک آن، رذیلت ها را در انظار بخش هایی از توده ها به فضیلت تبدیل کند؟ چرا و با چهمکانیزمی رژیمی که اینجنین سرنوشتش به حوادث و تحولات خود بخودی اجتماعی گرهخورده، و خود اُبژۀ عملکرد خود است قادر به ایفای مانورهای متفاوت است؟ و بخشهای عمدۀ طبقۀ کارگر و توده های مردم بر اساس چه ساز و کاری آنرا می پذیرند.
نقش طبقۀ کارگر و توده های مردم:
برای درک مسئله و ارائۀ پاسخی واقعی، بسراغ سوژه های واقعی تحولات می رویم.سوژۀ واقعی از نظر تاریخی، طبقۀ کارگر و توده های مردمی که از ستم اقتصادی وتبعیض های مختلف اعم از جنسیّتی، قومی و زبانی، حقوقی، دینی و فرهنگی بطورعامّ در رنج و مشقّت هستند. هر چند آنها بصورت مقطعی بصورت اُبژۀ جمهوری اسلامیدرآمده اند، اما بطور تاریخی در آن چارچوب قرار نگرفته و کلیّت رژیم را به چالش میکشند. یعنی هر فرصت تاریخی که در اثر تحولات شرایط داخلی و جهانی ایجاد شود،حتی در بزنگاههای انتخاباتی جایگاه تعیین کنندۀ خود را نشان می دهند. در بیانقانونمندی حرکت مردم، هدف ارزش گذاری ماهیت و سبک حرکت آنان – از جمله شرکتدر انتخابات– نبوده، بلکه صرفاً بیان ویژگی حرکت آنست. ضعف و نقصان اصلی در اتخاذراهکارها و روش های اخذ شده را در فقدان آلترناتیو، ایدئولوژی منسجم و مرتبط با تودهها و طبقۀ کارگر می بایست جستجو کرد.
می دانیم که طبقۀ کارگر و توده ها پایۀ اصلی جنبش های عظیم اجتماعی و انقلاب ها راتشکیل می دهند. تحقّق اثر گذاری تاریخی بخش های پیشرو فکری و روشنگریاجتماعی، بدون ارتباط درونی با طبقۀ کارگر و کلیّت توده ها و نقش آفرینی آنها امکانپذیرنیست. یعنی اثر بخشی پیشروان فکری در گرو پیوند و در هم آمیختگی دیدگاههایرادیکال با جنبش موجود توده هاست. سوژۀ تعیین کننده اکثریت غالب جامعه، کارگران،معلمان، زحمتکشان، زنان، جوانان، دانشجویان، بیکاران و کارمندان گستردۀ پایۀ خدماتدولتی و بخش خصوصی است. دو قطبی کارگران یدی و نیروی بازو، با غیر آن، امروزهبلحاظ تحولات وسیع اقتصادی و گسترش بخش خدمات و نقش دانش و مهارت در اقتصادجهانی مشمول بخش های گسترده تری از مردم می شود. از طرف دیگر شرایطاقتصادی ورشکسته و رکود حاکم، تعطیلات کارخانجات و مراکز تولیدی در ایران، تغییرقانون کار و موقّتی بودن قراردادهای کار، گسترش شرکت های پیمانکاری و واسطه ای وکاهش حمایت های بیمه ای، طبقۀ کارگر ایران را در وضعیت ضعیفتری نسبت به قبلقرار داده است. سوژه زبان گویای خود، صدا و روح زمانه است، وضعیت خود را شرحمی دهد. بخش پیشرو فکری و روشنگری بعنوان کاتالیزور در اشتراک گذاری آگاهیتاریخی– طبقاتی و اجتماعی با سوژۀ اصلی یعنی طبقۀ کارگر و توده ها در پراکسیس–وحدت اندیشه و عمل– ارزش می یابد. توده ها در شرایط و بزنگاههای تاریخی در بهبود وتغییر شرایط زندگی خود حرکت های تعیین کننده ای می کنند. اما بطور عموم این حرکتها در چارچوب مناسبات اجتماعی– اقتصادی موجود بوده و در صورت برخورد با مانع وسرکوب گسترده و یا سیاست های رژیم حاکم، در صورت وجود سازماندهی وهمبستگی و پتانسیل لازم، سمت و سوی تغییر وضع موجود و « انقلاب » را پیدا میکند. خود سوژه، مطالبات و اهداف، راهکارها و روش های دستیابی به اهداف و خواستهای خود را بیان می کند. اکثریت مردمی که در خرداد 76 به خاتمی رأی دادند، در عمل ودر تطابق با روح و عصر زمانه یعنی ضدیت با استبداد حاکم، نفی مطلقیّت و دستیابی بهفضای دمکراسی اقدام کرده و به یک جنبش اجتماعی دست یافتند که شوک بزرگسراسری در ایران و حتی در هسته و بدنۀ سخت قدرت – جناح غالب– و به خامنه ایوارد کردند. پس از مشخص شدن نتایج آرای انتخابات نه تنها اصلاح طلبان بهیچوچهآمادگی راهبری چنان پیامدی را نداشتند حدود شش ماه کلیّت هستۀ سخت قدرت ونظام انتصابی از خامنه ای تا شورای نگهبان و مجلس اصولگرایان و سرکردگان سپاه ونیروهای امنیتی و غیرو از شدّت شوک، دچار فلج عصبی شده و قادر به هیچگونه عکسالعمل و مقابله ای نبودند. اما چیزی که قبل و بعد از این حرکت وجود نداشت، حرکتآگاهانه، سازماندهی اجتماعی و قدرتمند، راهکار برون رفت از کلیّت نظام اقتصادی–اجتماعی و بطور خلاصه وجود یک آلترناتیو قدرتمند اجتماعی بود، و بهمین لحاظ در ضدحملۀ رژیم، توده های مردم فاقد تشکّل، برنامه و پتانسیل جنبش اعتراضی برای نهادینهکردن مطالبات خود بودند. اصلاح طلبان نیز از چنین تحولی استقبال نمی کردند، اگر جناحاصلاح طلب کمترین حرکتی در جهت منافع واقعی مردم در نهادسازی دمکراتیک و تشکلهای مردمی، حقوق و آزادی ها و همچنین خواست تغییر قانون اساسی بعمل نیاورد–که نمی آورد– می بایست آنرا ناشی از سرسپردگی خاتمی، خیانت پیشگی وی وبخش های اصلی اصلاح طلبان که تا مغز استخوان به نظام ولایت فقیه وابسته بودندفهم نمود. پس از سکوت و بی عملی اصلاح طلبان در جهت حرکت مطالبات و اهدافمردم بود که جناح اصولگرا کم کم اعتماد بنفس از کف رفته را باز یافت. با توجه بهمهندسی بعمل آمده اتاق های فکری و امنیتی حاکم، درجهت بازگشت جامعه به قبل ازشرایط جدید اقدام کردند. در دورۀ بعد اصولگرایان در چهرۀ احمدی نژاد دولت را قبضه، کهپیامد آن قیام سال 88 بود که بزرگترین و گسترده ترین مبارزات توده ای علیه رژیم رامحقق کرد، اما بجهت فقدان سازماندهی اجتماعیِ طبقۀ کارگر و توده ها، با سرکوب وعقب نشینی مواجه گردید.
با کاهش و افت ظرفیت جنبش توده ها در سالهای بعد بصورت بسیار ضعیفتری در سال92 سپس در 29 اردیبهشت 96 بوقوع پیوست که شکل کُمیک– تراژدیک بخود گرفت، امادر مجموع مهندسی ولی فقیه و جناح اصولگرا و امنیتی و سپاه را که خواهان حضوررئیسی درفردای مرگ خامنه ای بودند با شکست مواجه و دو گانگی قطبی در ساختارقدرت تعمیق یافت.
نقش اپوزیسیون و آلترناتیو سوسیالیستی:
بخش هایی از اپوزیسیون با لعن و نفرین و فحش و ناسزا به زمین و زمان و مردم شرکتکننده در انتخابات با این پدیده برخورد کردند، بدون آنکه مسئولیت و نقش اصلی و محوریخود در تداوم این تراژدی ها را فهم و انتقادها و جهت اصلی ضعف را بسمت درون و ضعفپیشروان سوسیالیست درک کند. انتظار آنان این است که حرکت مردم بدون تشکیلاتاجتماعی، سازمان و حزب رهبری کننده و بدون آرمان و افق اجتماعی و تدوین راهکارها ونقشه – مسیر، مانع اصلی یعنی رژیم جمهوری اسلامی را بهمراه نظام حامی سرمایۀجهانی آن از پیش پا برداشته و راه را برای رهبری آنان باز کنند(3). بخش های دیگریتنها صورت مسئله را پاک کرده و یا تنها به توصیف آنچه که بطور خود بخودی جریان داشتپرداختند. آقای منصور امان از سازمان چریک های فدائی بدرستی نتیجۀ انتخابات راتضعیف کلیّت نظام و ضعف جناح مسلط و خامنه ای ارزیابی نمود، گویا اگر ناتوانی وبحران زدگی رژیم را توصیف کنیم، بدون وجود آلترنایتو، بدون سازمانیابی سراسری تودهای قدرتمند، بدون افق و اهداف سراسری و مطالبات استراتژیک مرحله ای که میلیون هانفر را متحد و یکپارچه نماید، پیروزی خود بخود حاصل خواهد شد. در حالیکه توده ها وطبقۀ کارگر بدون تشکل، شوراهای سراسری و قدرت سازمانیافته ، حتی از سرنگونیاین رژیم نیز طرفی بر نخواهند بست ( سقوط حسنی مبارک در مصر، قذافی در لیبی وصدام حسین در عراق و … حاصل چنین فقدان قدرت متشکل و سازمانیافتۀ تودههاست) رژیم جمهوری اسلامی هیچ پنهان نمی کند که با گروگان گرفتن مردم، سرکوبآنها و خشونت و کشتار برقرار است. لذا فاقد کمترین مشروعیت و حیثیتی است،.توصیف و باز نمایی رومانتیک از وضعیت هیچگونه اثری در تغییر قوای موجود ندارد.
لذا اپوزیسیون می بایست کلّ اهداف و آرمانها، راهکار ها، روش های کار خود رابازسازی، در حوزههاي اقتصادی کارگران، زنان، محيط زيست، تبعیض های قوميتی،آزادي بيان، آزاديهاي سياسي، نظام آموزشي، نظام بهداشتي، عدالت قضايي، فضايشهري، شعارهای مرحله ای و استراتژیک را تدوین و آنها را اجتماعی کرده و قادرباشدمبانی نظری و فلسفی خود را به جنبش اجتماعی و تشکل سراسری طبقۀ کارگرتبدیل کند. روش های سازماندهی، تشکیلات و روش های مبارزۀ خود را بازنگری وسلاح های زنگ زدۀ خود را بدور بریزند. آرمان ها و اهداف مرحله ای، راهکارها و برنامۀعملیاتی خود را از درون شرایط زندۀ موجود استخراج کند. اپوزیسیون بدون ایجادحزبی واقعی و سراسری که افق و چشم انداز و سبک زندگی و راهکار مبارزه را طرحکرده و بدون آنکه تئوری ، آرمان و خواست زندگی بهتر را با پشتوانۀ تشکیلات سراسریبه نیروی مادی تبدیل کند ، قادر به هیچ اقدامی نبوده و لذا نمی توان آنرا اپوزیسیونو آلترناتیو نامید.
تلاش برای ارائۀ راهکارها با استناد به متون موجود، مشابهت سازی های تاریخی وفاکت ها استفاده از روش ها و ابزارهای تاریخ گذشته – هر چند در دوران خود اثر بخشبوده اند– اعم از تشکیل حزب های لنینی ، راه اندازی موتور کوچک برای براه انداختنموتور بزرگ توده ها، شعار نابودی طبقاتی، خواست سرنگونی به انتقام کشتارهای دهۀ60 – که هرگز فراموش نخواهند شد و عاملان آن می بایست در دادگاه محاکمه شوند–اما اکثریت عظیم مردم امروز تجربۀ آنرا ندارند و جز اندک بسیار قلیلی در همان زمان یاسکوت کرده، بی تفاوت و یا حتی موافق بوده اند ، خواست برانداختن قدرت بدون ایجادهژمونی ضد قدرت در برابر قدرت حاکم، راهکارهایی است که بی اثری و بی خاصیتیخود را به اثبات رسانده اند. دوران تسخیر روستاها و مناطق دور دست و محاصرۀ شهرها از طریق آن، مشابه چین، تکیه بر شورش های دهقانی درتسخیر مناطقی در استان«جیانگ شی» و تشکیل حکومت در آن مناطق تحت رهبری مائو بعنوان رهبریکاریزماتیک و راهپیمایی 8000 مایلی،از کوهستانهای صعب العبور و مناطق باتلاقی باپای پیاده، دورانشان منتقضی شده است.حمله ناکام کاسترو و هوادارانش بهسربازخانه «مونکادا» در سال ۱۹۵۳، دستگیری و محاکمه، تبعید به مکزیک، بازگشتمحرمانه به کوبا، جنگ چریکی در کوههای «سیرا ماسترا» و سرانجام ورودپیروزمندانهاش به هاوانا در سال ۱۹۵۹، یکی از رمانتیکترین انقلاب «جهان سوم»است، که نه تنها تکرار پذیر نیست، بلکه خود تنها در بخشی از عرصه ها و نه بطور همهجانبه به توسعه دست یافت. در دوران کنونی و ارتباطات جهانی و همچنین تجربیاتتاریخی، عصر افراد کاریزماتیک سپری شده و عقلانیت و خرد جمعی و قدرت اجتماعیجایگزین آن شده است. روش های قدیم اگر بفرض محال تکرار هم شود، آنچنان هزینهای بر دوش مردم، جوامع و اقتصاد خواهد گذارد که در دنیای پر شتاب متحول کنونی،جبران آن دهه ها و صده ها زمان خواهد برد. لذا مسئولیت اصلی در راه اندازی حرکتی دراتحاد طبقۀ کارگر و توده های مردم برای پایان دادن به چرخه و سیکل معیوب و ناکارآمدفعلی بعهدۀ اپوزیسیون آگاه و سوسیالیست قرار دارد.
عصارۀ حرکت و مطالبات مردم در انتخابات
حرکت خودبخودی مردم، اهداف و خواست های آنانرا می بایست در شرایطی ارزیابیکرد که تنها یک نیرو ( سرمایه داری هار جمهوری اسلامی و حامیان بین المللی اش)حاکم بوده و نیروی بدیل و آلترناتیو دیگری در قالب احزاب، تشکل ها و سازمان هایسراسری مبارز و مردمی وجود ندارد. لذا مردم اتمیزه و منفرد تنها مجبورند از طریق جناحهای جمهوری اسلامی، کوتاه ترین راه برای منافع آنی بزعم خود، حتی یک گام برایبهبود بردارند. تفاوت ایندو جناح را می توان در خاتمی و احمدی نژاد مجسم کرد. کهنتیجۀ عملکرد اولی به دومی منتهی شد. خاتمی با روغنکاری همین نظام خواهاناستمرار و تداوم حاکمیتش است و دومی جناح نظامی ها و پاسدارن شبح جنگ راتداعی می کرد و مردم به دولت معتدل تر گرایش نشان دادند.
منطق حرکت توده های مردم، بطور عموم دستیابی به شرایط زندگی بهتر در ابعاداقتصادی – اجتماعی است. یعنی زمانی بصورت متمرکز و فشرده دست به حرکت میزنند که پیش بینی دستیابی به موقعیت و وضعیت بهتری را در چشم انداز داشته باشند.همچنین حرکت انقلابی و براندازانۀ رژیم حاکم زمانی صورت می گیرد که طرح و برنامه وقدرت متشکل و سازمان یافتۀ حاضر و آماده ای افق و چشم انداز زندگی بهتر را دردسترشان قرار داده و برایشان مسجّل کرده باشد. ایدئولوژی و انتخاب حرکت مردمیبطور عموم، آزادی یا مرگ نیست. وضعیت انقلابی زمانی است که حرکت مردمی در یکمسیر رشد یابنده، توسط رژیم حاکم سرکوب، و شرایط انقلابی به اجبار به مردم تحمیلشود. در اینصورت جهت حرکت مردم متوجه ریشه ها و پایه های قدرت حاکم و سرنگونیقطعی آن می گردد. بعبارت دیگر انقلاب را به شیوۀ ارتقای دائمی وضع موجود و نهنابودی هر آنچه که هست می پذیرند. صحت راهبرد « تا شاه کَفَن نشود این وطن، وطننشود » علی رغم کَفَن شدن شاه، رشد و توسعۀ اجتماعی– اقتصادی محقق نگردید.
-. مردم در حرکت طبیعی خود به راهکارهای مطمئنی که تحقق پذیر باشد، اعتماد میکنند. برای تحقق خواست خود خواهان پرداخت کمترین هزینه هستند. روش های پرهزینه و آرمان گرایانه که بین مردم و دشمنان مردم درۀ عمیقی است که می بایست بااجساد انقلابیون پر شود، با منطق زندگی امروزین خوانایی ندارد. در واقع برای مردم وطبقۀ کارگر، روش و چگونگی رسیدن به اهداف به اندازۀ خود هدف مهم است
مردم امروزه وعده های کلی مدینۀ فاضله و دستیابی به بهشت موعود را باور نداشتهو گام های عملی برای بهبود در محدوه های امکانپذیر را بر می گزینند. ( کتاب یک دنیایبهتر از یک اپوزیسیون موسوم به کمونیست دهه هاست که بایگانی شده و خاک میخورد)
تعیین کنندگی اهمیت وعده های اقتصادی در جوامع امروز کمتر شده و اهمیت بهبود درکلیّت زندگی اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و نفی تبعیض ها و نابرابری هابطور عام، یعنی احترام به حقوق و هویّت و منزلت انسانی، برابری حقوقی، جنسیتی،فرهنگی و قومی، زبانی و غیرو از مطالبات نهادینه شدن مردم است. بر اساس تجربیاتنیز به این نتیجه رسیده اند که در کشورهای بالنسبه دمکراتیک تقسیم و توزیع ثروت ها ودستمزدهای عادلانه تر خواهد بود.
تا وقتی قدرتی برتر، واقعی و حاضر و آماده برای کسب دستاوردهای اجتماعی واقتصادی وجود ندارد، توده ها که در زندگی خود با واقعیات روزمره و ملموس سروکاردارند، بسمت نیروهای سیاسی و اجتماعی حاکم و موجود برای بهبود زندگی خود،رجوع خواهند کرد..
در نبود احزاب و سازمانهاي کلاسيک، توده ای و سراسری که از توان گسترش نظاممندآموزههاي استراتژيک و بسيج تودهاي حول اين آموزهها برخوردار باشند، سخن گفتن وتعیین استراتژي و راهکار مبارزه توده ها در يک جامعۀ اتميزه و بدون تشکل های مدنی وصنفی – اقتصادی نمی تواند محلی از اعراب داشته باشد.
رویکرد احزاب و تشکل های انقلابی :
سازمان ها، احزاب و عناصر انقلابی و تحول خواه تنها با تحلیل زندۀ شرایطاجتماعی– اقتصادی و فرهنگی و بازسازی شرایط واقعی در وعاء ذهن، بامتدولوژی تحلیل مارکسی – بالخص در سرمایه– می توانند در متن جنبش واقعیموجود قرار گرفته و آنرا با رهبری جمعی بسمت اهداف غنی تر و رادیکال تر و تحولاتبنیادی در حوزه های اقتصادی – اجتماعی سازماندهی کنند. رویکرد انقلابی در مفاهیمنظری، فلسفه، محتوای و ماهیت روابط و مناسبات اقتصادی و مالکیت، اهداف و تکاملاجتماعی و انسانی و شناخت رادیکال واقعیت های موجود، معنی و مفهوم دارد. با توجهبه اینکه انقلاب کار توده هاست، انقلاب نمی بایست در موضع گیری، سبک کار وشیوۀ برخورد نیروها و عناصر انقلابی با حاکمیت ضد انقلابی تبلور یابد. طرح بستر مبارزۀانقلابی بدون حضور توده ها، به رویارویی یک رژیم تا بُن دندان مسلح با یک گروه و محفلانقلابی منتهی می شود. مبارزه ای که شروع آن نتیجۀ قطعیش یعنی شکست را در بردارد. روش مبارزاتی انقلابی قهرآمیز و سرنگون طلبانه بدون توده ها بهترین هدیه به ضدانقلاب حاکم است که قبل از برآمد جنبش انقلابی توده ای سازمان دهندگان را از قبلحذف کرده است. رژیم های هر چند ارتجاعی نیز از دانش روز و متخصصین جنگ هایروانی و استراتژیست ها برای مهار جنبش های انقلابی استفاده می کنند.
در اوج گیری تضادهای جمهوری اسلامی و چپ سوسیالیست، در سبک و روش کار، ازسال های 57 تا 60 ، رژیم توانست کلّ نیروهای مبارز– بدون توده ها – را به صحنه عملیمبارزه و خیابان کشانده و یکجا تمامی را از صحنۀ مبارزات اجتماعی محو کند. سازمانمجاهدین خلق بعنوان یک نیروی مبارز و دمکرات در آن مقطع با خط مشی مسلحانهبهترین خوراک را برای رژیم در حذف خود سازمان و کلیۀ نیروهای مبارز تقدیم کرد ( هرچند دیگر نیروها نیز در سبک و روش کار و منش و انتخاب زمان مبارزه تفاوتی با مجاهدینخلق – جز شکل برخورد مسلحانه– نداشتند). رژیم با حذف کلیۀ نیروهای مبارز وانقلابی خیال خود را برای بیش از سه دهه آسوده کرده و توانست به سطح زندگی،رفاه، معیشت توده ها یورش برده و نظام اقتصادی و اجتماعی خود را تثبیت کند. شدّتسرکوب و ضربات بحدی بود که جنبش سوسیالیستی هنوز نتوانسته نیروهای کیفی وگسترده ای بسان دهۀ 50 و اوایل 60 را جایگزین کند.
روش ها و سبک کار قهر آمیز در شرایط کنونی بنفع « هستۀ سخت حاکمیت» و در عملْموجب قدرتگيري بيشتر نيروهايي ميشود که وضعيت جامعه را به سمت قطبی کردنو سرکوب بيشتر سوق ميدهند. از طرف دیگر گسستی بین نیروهای سوسیالیست وسطح مبارزۀ مردم، ایجاد می کند. کاربرد قهر در نهایت کار توده ها بوده و مبارزه میبایست در جهت تشکیل، حفظ و گسترش يک سوژهي اجتماعي نفيکننده ( نقدرادیکال) بهمثابهي سنگ بناي پروسهي مقاومت عمل کند.
اعلام راهبرد سرنگونی توسط یک سازمان یا حزب با 50 یا 50000 عضو، از همان ابتداچیزی جز انزوای اجتماعی و بی عملی و بی اثری در مبارزۀ مستمر، دائمی، رشد یابندهوآگاهی بخش توده ها نیست. یک تشکّل و حزب انقلابی می بایست از سطح مبارزاتجاری شروع، تا مرحلۀ انقلابی را تحقق بخشد. اساساً تحول انقلابی نیز نه از یکمسیر بلکه، از مسیرها و روش های بسیار متفاوت درشرایط خاص اجتماعی– اقتصادیصورت می پذیرد. برنامۀ انقلاب نیز از متن شرایط موجود – نه دکترین و فرمول های از قبلتدوین شده– استخراج می شود. مارکس در ایدئولوژی آلمانی می نویسد: «برای ماکمونیسم وضعی نیست که می بایست برقرار گردد آرمانی نیست که واقعیت می باید ازآن پیروی کند . ما آن جنبش واقعی را کمونیسم می خوانیم که وضع کنونی را رفع میکند شرایط این جنبش از پیشنهادهای موجود بدست می آید »
فلسفه و نظریۀ انقلابی و تحول خواه در جهت تغییر مناسبات برده وار نظام سرمایه داریموجود و یک زندگی برابر و انسانی و نفی کلیۀ تبعیض ها، برنامۀ عمل و اجرایی ، میبایست با زندگی روزمرۀ توده ها و سطح مبارزه و مطالبات آنها پیوند برقرار نماید. فرمولبندی فوق بدین ترتیب ارزیابی میشود که سبک کار، روش مبارزه می بایست درچارچوب اصلاحات مستمر قرار گیرد. بعبارت دیگر انقلاب در ماهیت و مناسباتزندگی اقتصادی– اجتماعی جامعه محقق می شود. حل و فصل تضادهای اقتصادی–اجتماعی نیز بر اساس منطق دیالکتیک، نه با حذف کامل و تمام عیار کلّ عناصر انسانیبورژوازی بطور فیزیکی در تمامی ابعاد آن، بلکه با تغییر روابط اجتماعی و مالکیت و نظامتصمیم گیری( شورایی) بوده، و با جذب و هضم بخش های وسیعی از بدنۀ ساختارهایآن امکانپذیر است ( Aufheben بمعنی همزمان 1) از میان برداشتن، 2)ترفیع دادن ، 3)حفظ و نگهداری کردن می باشد) . قهر انقلابی قابلۀ جامعۀ نوین و نفی جامعۀ کهناست که در نهایی ترین وضعیت مبارزه توسط طبقۀ کارگر و توده های مردممتشکل و سازمانیافته علیه آخرین پایگاهها و وفادار ترین ترین سازمان ها و عناصررژیم ارتجاعی بکار گرفته می شود.
خارج از شرایط فوق، هر سازمان و تشکل مبارز می بایست دمکراسی، مشارکت،برابری حقوقی و …. را طی حرکت خود نهادینه کرده و با آن به پیش رود. نفی کلیّۀتبعیض ها و چالش های اجتماعی و ایجاد عمیق ترین دمکراسی، با عناصر انحصارطلب وغیر دمکراتیک و یا فاقد درک علمی عمیق از مناسبات واقعی کار و سرمایه که در ساختارتصمیم گیری جنبش قرار گرفته اند امکانپذیر نیست. جامعۀ ایران روند گذار از دمکراسیطی نکرده و رهبری بخش هایی از اپوزیسیون را نیز عناصر غیر دمکراتیک شکل داده وبهمین جهت رشد اپوزیسیون، محافل و تشکل ها در شرایط بشدّت بحرانی امروزینمحقق نمی شود. دلیل نارضایتی ها در ایران متکثر و حتی متخالف است. تشتّت وگسیختگی بسیار وسیع در اقشار و جناح های مختلف اپوزیسیون– نیاز به نقد و گفتگویهمه جانبه نه تنها دولت و حاکمیت بلکه جامعه سیاسی( احزاب و جامعه سیاسی)،نهادهای مدنی؛ اشخاص قابل اعتماد و با نفوذ می بایست مورد نقد قرار گیرند
مانور های حاکمیت و رشد تضادها
مانورهای حاکمیت در بازی با جناح ها، در کنترل و تغییر مسیر حرکت های اعتراضیمردم، در فقدان آلترناتیو تشکیلاتی و سازمانی اپوزیسیون طبقۀ کارگر بالنده و سراسریرخ می دهد. اصلاحطلبي» از يکسو در برهههايي تعيينکننده خود، به مهمترين مانعرشد مطالبات و مشارکت‌‌‌هاي سياسي پايههاي مردمي‌‌اش بدل شد؛ و از سوي ديگر،در روندهاي مستمري از گفتمانسازي و نهادسازي به «پرورشِ» نظاممندِ نيروهاييارگانيک (وابسته بهخود) پرداخته که تحت نام اصلاحطلبي دفاع تمامقد از «اصلاحطلبيدولتی» موجود در برابر ديدگاههاي انتقادي و بديل را فريضهي مسلکي و حرفهاي خودقرار می دهند؛ ماحصل اين دو روند، استهلاک وزایل کردن پتانسيلهاي تحولطلبي وانقلابی در جامعه و بهبيراههکشاندن جنبشهاي اجتماعي موجود است. حدود بيستسال است که گفتمان «اصلاحطلبي»، بمثابه گفتماني از درون حاکميت، حوزهيانديشيدن به وضعيت کلان و رهيافتهاي بهبود جامعه را بهانحصار خود در آورده و آلترناتیوسوسیالیستی را حذف نموده است. لذا گذار از اهداف و چشم انداز اصلاح طلبان بهتغییرات عمیق تر اجتماعی – اقتصادی یک پایۀ ضروری به پایان دادن به وضعیت موجوداست که می بایست ابزار اصلاح طلبی را از دست آنان خارج کند. علی رغم مانورهایگوناگون، در بطن تمامی بحران ها و اَبَر بحران ها که نه تنها در گذر زمان و گسترش دامنۀبحران ها کمتر نخواهند شد بلکه افزایش نیز خواهند یافت. هم اکنون یک بحران دیگر کههمان «قطبيشدنِ» دو جناح اصلی اصول گرا و اصلاح طلب تشدید و به مصائب ومشکلات قبلی رژیم افزوده شده است. جناح اصولگرا کاملاً متشکل و سازمان یافتهاست و لذا قدرت سازمانی آن در مراکز مختلف اقتصادی – اجتماعی آن برتری داشته،برای قدرت گیری در دورۀ بعد خیز برخواهد داشت. ممکنست جناح اصول گرا بجهتافزایش شکاف های درون حاکمیت، به نتایج انتخابات تمکین نکرده و تلاش بر ناتمامگذاردن دوران روحانی را نموده و یا وی را کاملاً بی خاصیت و بی اختیار مجری منویاتشقرار دهد. تنشهايي که بهطور علني در جريان روياروييها و «افشاگري‌‌هاي» متقابلآنها سر باز کرده است، و تصوير روشنتري از يک «جنگ قدرت واقعي» را در معرض ديدمخاطبان ميليوني قرار داده است.
نهایت آنکه:
همانطور که گفته شد بحران ها رو به گسترش و تعمیق دارند و در چنین وضعیتی چندپاره گی در ساختار قدرت نیز گسترش خواهد یافت.تنها راه حل برون رفت از دور وتسلسل موجود، بازنگری تشکل ها، محافل و عناصر سوسیالیست و انقلابی است، کهبا طرح یک برنامه عمل با سطح جنبش موجود مردمی و کارگران همگام شده و در یکبرنامه و نقشۀ مسیر – راه ضمن سازماندهی این مبارزات و یکپارچه نمودن مطالباتاقتصادی و معیشتی و تضادهای طبقاتی با کلیۀ مطالبات دمکراتیک و برابری طلبانه، درتمامی ابعاد حقوقی و شأن انسانی، رفع کلیۀ تضادها در حوزه های مختلف، که به یکمبارزه تمام عیار و سراسری تبدیل گردد. محور و مسیر اصلی و کلیدی این مبارزه پیوند واتصال با کلیّت جنبش و مطالبات مردمی است. واضح است که تأکید یک جانبه برمعیشت کارگران و حذف مطالبات سیاسی و دمکراتیک کل توده های مردم نتوانسته ونمی تواند، به دستاوردهای حداقلی و ملموس، حتی در سطح دستمزد و درمان ومطالبات ایمنی کارگران کمکی برساند. سطح دستمزد یک پنجم خط فقر و شلاقخوردن کارگران، مجروح و کشته شدن در حوادثِ حین کار بجهت فقدان حداقل وسایلایمنی، حاصل نگرش تقلیل گرایی است. به این دلیل ساده و واضح که استبداد حاکمقادر به سرکوب بخش هایی از معترضین در حوزه های اقتصادی هست، اما هرگز قادر بهسرکوب اعتراضات در کلیّت اجتماعی– اقتصادی نبوده و مجبور به عقب نشینی است.
قرار گرفتن در حاشیه و خارج از متن مبارزات توده ای، چرخاندن شمشیر روی دست وشکافتن هوا و طرح شعارهای پر طمطراق سرنگونی، گره ای از آسیب ها و موانع کنونیرا برطرف ننموده و جمهوری اسلامی با مانورهای متقلبانه هراز گاهی امروز را به فردامی رساند. در صورت شکل نگرفتن پیوند بین جنبش آگاهانه و رادیکال و سوسیالیستیبا جنبش آزادی خواهی و دمکراتیک و مطالبات اقتصادی مردم در صورت فروپاشی نظامکنونی، قدرت های استثمارگر و سازمانیافتۀ مورد حمایت سرمایۀ جهانی خلاء آنرابشکل متمرکز و یکپارچه و یا ملوک الطوایفی پر خواهد کرد. لذا مسئولیت شکستن دورو تسلسل بازی انتخابات بعهده روشنگران و پیشروان فکری سوسیالیست است. آنانبجای توصیف تحولات جاری، فحش و ناسزا به زمین و زمان و کوبیدن مشت به آسمان، بهنقد سبک کار و استراتژی عملی خود بپردازند.می بایست به شناخت فعال و دیالکتیکیاز شرایط متحول و زندۀ موجود بجای انطباق و شبیه سازی تحولات تاریخی کشورها، دردوران مختلف نمود.
لذا مسئولیت ایجاد شکست در دور و تسلسل انتخابات، در تعهد و مسئولیت نیروهایپیشرو فکری و آگاه بوده که بعنوان سوژۀ دخالت گر و نه ابژۀ توصیف کننده که یک تمایز وتضاد را بصورت مصنوعی مطلق می نمایند، می باشد.
در تحلیل نهایی:
شکاف بین شناخت و واقعیت موجود و بی اثری پیشروان سوسیالیست
حرکت طبقۀ کارگر و توده ها درمناسبات موجود استمرار حاکمیت و مانور بین دو جناححاکم
پایان دادن به این دور و تسلسل تحولات کنونی، نیازمند بازنگری اساسی کلیّۀ محافل،تشکل ها و عناصر سوسیالیستی در تمامی ابعاد نظری – فلسفی، استراتژی، برنامه وسبک کار و بررسی علل ناکامی های تاریخی است، چرا که سبک کار تاکنونی قادر بهتأثیر گذاری در شرایط و تغییر توازن طبقاتی نبوده و تنها توصیف گر این واقعه تا واقعۀ دیگرمی باشیم.
مجید آرین – خرداد 96
یادداشت ها :
(1) – نگارنده طی مقاله ای بنام « حکومت و انتخابات بر اساس خدعه» نظر خود را ازمنظر مشروعیت و حقوقی در خصوص انتخابات بیان کرده است.
(2) – سایت اقتصاد نیوز مورخ 16/12/95 سخنرانی مسعود نیلی با عنوان « ضرورتشکل گیری گفت و گوی ملی یپرامون حل مشکلات آینده کشور به بهانه چشم اندازرشد اقتصادی سال 1396

(3)- آقای محسن حکیمی که در گفتار پراکسیس و دیالکتیک را جایگزین فلسفه هم میکند، در عمل شاخص و نمایندۀ متافیزیسین ها است. ایشان در مورد شرکت مردم درانتخابات 96 می گوید : « بی تردید حقارت بار و ترحم انگیز است که مردمی ساعت هازیر آفتاب داغ در صف بایستند تا با رای خود یکی از عوامل سیه روزی و بدبختی خود رادوباره بر خود حاکم کنند. اما این حقارت و ترحم انگیزی در مورد مردمی که – به هر دلیل– چاره بدبختی و سیه روزی خود را در چهارچوب پذیرش وضع موجود می جویند قابلدرک است. مردمی که وضع موجود را پذیرفته اند برای پرهیز از جنگ جز این که از دستجناح جنگ افروز به جناح «برجام طلب» پناه ببرند چه کار دیگری می توانند بکنند؟»ظاهراً ایشان جز ترحّم بر مردم، کار دیگری از دستشان بر نمی آید. یعنی هیچ راهکارعملی برای تغییر وضعیت موجود نداشته و صرفاً آنرا توصیف می کند. یک راهکار دیگر به.ایشان پیشنهاد می کنیم که بهتر صورت مسئله را برایشان پاک میکند، برای جلوگیری ازتشکیل صف رإی دهندگان با همراهی کردن عده ای با چوب، به صف آنها یورش و متفرقکند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر