۱۳۹۵ شهریور ۵, جمعه

انجمن های صنفی ، ملی و سوسیالیستی در عصر مشروطیت

یونس پارسا بناب
تاریخ صد و پانزده ساله احزاب و سازمان های چپ متعلق به
جنبش های سوسیالیستی ، کارگری و کمونیستی ایران ( از 1280 تا 1395 خورشیدی (
پیشینه انجمن های صنفی و قومی
سابقه و سنت تشکیل انجمن در ایران به دویست سال پیش می رسد (1 ) تا آنجا که اطلاع داریم قدیمی ترین انجمنی که نزدیک به صدو بیست سال پیش از وقوع انقلاب مشروطیت در ایران پا به عرصه وجود گذاشت مجمعی بود به اسم » کانون نهضت » که در شهر اصفهان به همت سیدعلی مشتاق ( 2 ) در سال های آخر قرن 18 میلادی در اواخر حکومت زندیه ، ایجاد گشت. با آغاز حکومت قاجاریه بویژه در دو دهه آخر قرن نوزدهم ، گرایش آنها به سوی بحث و بررسی مسایل آموزش و پرورش و امور سیاسی ایران و جهان بود. برخی از معروف ترین انجمن های این دوره که در روند فعالیت خود خصلتی سیاسی یافتند، عبارت بودند از :

» جمعیت بازرگانان » – محمد حسن امین الضرب و پسرش محمد حسین امین الضرب ( 1883 ) ، در تهران.
» انجمن معاریف » – یحیی دولت آبادی ، پسر هادی دولت آبادی ( از رهبران بابی های ازلی ) که مدتی بعد یکی از مورخان سرشناس تاریخ معاصر ایران شد و محمد حسین امین الضرب، یکی از تجار سرشناس ایران در آغاز سلطنت مظفرالدین شاه ( 1898 ). بسیاری از این انجمن ها و جمعیت ها ، دارای اعضای گوناگون قومی و فرهنگی از اقلیت مذهبی و ملی بودند. به طور مثال » جمعیت بازرگانان » شامل افراد سرشناس از ارامنه و زردتشتیان ایرانی بود. با اینکه در دوره ای نزدیک به پانزده سال پیش از وقوع انقلاب مشروطیت – از دوره جنبش ضد استعماری تنباکو در سال1269 خورشیدی ( 1890 ) تا امضای اعلامیه مشروطیت در سال 1285 خورشیدی ( 1906 ) – بیشتر این انجمن ها و جمعیت ها در شهرهای ایالات شمالی ایران ( بویژه در تهران ، تبریز ، مشهد و رشت ) توسط افراد متنفذ سیاسی و تحصیل کرده های مذهبی و غیر مذهبی دایر گشتند. ولی در شهرهای ایالات جنوبی ایران ( بویژه در اصفهان ، شیراز و یزد ) نیز انجمن های متعددی در این دوره تاسیس گشتند. در دهه 1890 ، انجمنی در کرمان توسط میرزا آقاخان کرمانی ، یکی از فعالان جنبش تنباکو و از نخستین سوسیالیست های ایران با همراهی شیخ احمد روحی ( هر دو دامادهای صبحی ازلی ، رهبر فرقه بابی های ازلی ) تشکیل شد یکی دیگر از اعضای برجسته این انجمن میرزا رضا کرمانی ، یکی از پیروان سید جمال الدین اسد آبادی ( معروف به افغانی ) بود که در سال 1896 میلادی نزدیک به ده سال پیش از آغاز مشروطیت ، ناصرالدین شاه را ترور کرد. همچنین در شهر اصفهان در همین دوره سه روشنفکر بزرگ، ملک المتکلمین ، سید جمال الدین واعظ و شیخ احمد مجدالاسلام کرمانی که به فرقه بابی ازلی تعلق داشتند ، »انجمن ترقی » را برای مبارزه در راه ترقی و تحول و اصلاحات ایجاد کردند. همان طور که پیشتر نیز اشاره شد ، بزرگ ترین و رادیکال ترین انجمن ها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در ایالات شمال ایران توسط روشنفکران و دانشمندانی که تحت تاثیر جنبش های اصلاح طلبانه کشورهای همجوار ایران بویژه روسیه تزاری و ترکیه عثمانی بودند ، تشکیل یافتند.
در دوره بین وقایع جنبش تنباکو در سال 1890 و انقلاب مشروطیت در سال 1906 ، روشنفکران جوان تبریز که تحت تاثیر فرهنگ لیبرالیسم کشورهای اروپای غربی و جنبش اصلاح طلبانه در ترکیه عثمانی از یک سو و فرهنگ سوسیال دموکراسی روسیه تزاری از سوی دیگر بودند، یک انجمن سیاسی ، تحت عنوان » کتابخانه تربیت » در سال 1898ایجاد کردند ، برخی از اعضای شاخص این انجمن که مدتی بعد نقش برجسته ای در جنبش مشروطیت ایران ایفاء کردند، عبارت بودند از :
حسن تقی زاده، که مدتی بعد نماینده ایالت آذربایجان در دوره اول مجلس شورای ملی در سال 1286 خورشیدی و یکی از موسسان » حزب دموکرات ایران » در سال 1298 ( 1909 میلادی ) گشت.
محمد شبستری، معروف به ابوالضیا که در سال 1296 خورشیدی ( 1907 میلادی ) ناشر روزنامه » مجاهد » ارگان مجاهدین تبریز، بازوی نظامی » انجمن تبریز » و » مرکز غیبی » گشت.
محمد علی تربیت ، برادر همسر تقی زاده و موسس مدارس مدرن در تبریز و تهران و مدیر » کتابخانه تربیت » که به مرکز فعالیت های سیاسی انجمن تبدیل شد.
حسین عدالت ، ناشر نشریه « عدالت » در تبریز که به خاطر حمایت از حقوق زنان مورد نکوهش عناصر مذهبی ارتجاعی قرار گرفت و ناچار شد شهر تبریز را ترک گوید.
تقی زاده و همکاران وی مدتی بعد در سال 1901 میلادی ، مدرسه مدرن تربیت را در شهر تبریز افتتاح کرده و به تدریس زبان های اروپائی از جمله فرانسه ، آلمانی ، روسی و انگلیسی و همچنین علوم اجتماعی پرداختند. این بار نیز آنان مورد نفرت و حمله سنت گرایان مذهبی و ارتجاعی قرار گرفتند و ناچارا شدند که مدرسه را تعطیل کنند. پس از یکسال دوباره » کتابخانه تربیت » ، توسط روشنفکران بازگشائی شد و به چاپ و فروش کتاب و مجله و روزنامه ( که به طور مرتب از روسیه تزاری ، هندوستان و ترکیه عثمانی وارد می کردند ) اقدام نمود. کتابخانه تربیت ، انتشار نشریه دو هفتگی » گنجینه قانون » را در سال 1902 میلادی آغاز نمود که در شهر تهران مورد استقبال روشنفکران قرار گرفت.با اینکه این نشریه بیشتر از یک سال دوام نیاورد و خود کتابخانه نیز پس از کودتای محمد علیشاه قاجار و استقرار» استبداد صغیر » توسط استبدادگران به آتش کشیده شد ، اما نویسندگان و دست اندرکاران آن فرصت یافتند که با روشنفکران ایرانی در خارج از کشور بویژه با محمد جلیل قلی زاده ، سردبیر محبوب نشریه » ملانصرالدین » و اعضای حزب سوسیال دموکرات کار روسیه شاخه باکو روابط تنگاتنگی برقرار کنند که منجر به همکاری آنها در فعالیت های سیاسی و اجتماعی ، بویژه در جریان انقلاب مشروطیت شد. با آغاز انقلاب مشروطیت ، روند شکلگیری و گسترش انجمن های سیاسی و عقیدتی ، شتاب گرفت. اوج گیری انقلاب مشروطیت به عنوان حرکتی مردمی سبب شد که بیشتر انجمن های تازه تاسیس یافته و قدیمی که تا آن زمان به دربار وابسته بودند ، از حکومت فاصله گرفته و با هویت مستقل به فعالیت بپردازند. افزون بر این ، انجمن های عصر مشروطیت از تنوع خاصی برخوردار بودند و از نظر صنفی ، عقیدتی ، سیاسی ، فرهنگی و عشیره ای به گروه های مختلفی تقسیم می شدند و از انجمن های قبل از مشروطیت سیاسی تر جلوه می کردند. برخی انجمن ها توسط افرادی که از شهرستان های مختلف ایران آمده و در تهران مستقر شده بودند ، اداره می شد. مهم ترین این انجمن ها عبارت بودند از «انجمن اصفهانی ها » به ریاست میرزا محمود اصفهانی و »انجمن مجمع انسانیت » به ریاست مستوفی الممالک ( حسن مستوفی ) که متعلق به گرگانی های ساکن تهران بود و سرانجام » انجمن آذربایجان » که در همین نوشتار ، جایگاه و اهمیت این انجمن توصیف خواهد شد. گفتنی است که دیگر انجمن ها ، ارتجاعی یعنی علیه مشروطیت و طرفداران استبداد بودند. معروف ترین آنها عبارت بودند از : » انجمن ورامین » به رهبری محمد اقبال الدوله ، » انجمن همت آباد » ، » انجمن بی نام » به رهبری حسن وثوق الدوله و »انجمن فتوت » به رهبری ظفرالسلطنه که هدف اصلی آن تخریب » انجمن آذربایجان » در تهران بود. یکی دیگر از انجمن های ضد مشروطیت ، » انجمن خدمت » بود که توسط احتشام السلطنه ( محمود علامیر ) و علاء الدوله تشکیل شد و بیشتر اعضای آن را شاهزادگان و ملاکین بزرگ طرفدار دربار تشکیل می دادند. انجمن های ارتجاعی دیگری نیز در دوره اول مشروطیت فعالیت داشتند که در ظاهر ادعای طرفداری از مجلس اول را می کردند ولی در عمل با شاه و دربار علیه مشروطیت همکاری های آشکار و پنهان داشتند. معروف ترین آنها » انجمن مخفی ثانی » که مدتی بعد ، انجمن های » انصار » و » جنوب » را در درون خود ادغام کرد و به نفع کودتای محمد علیشاه موضع گرفت ( 3 ).در تاریخ معاصر ایران ، انجمن هائی که در آغاز انقلاب مشروطیت با هدف حفظ و بقای مشروطیت و مجلس فعالیت می کردن به نام » انجمن های ملی » معروف گشتند. این انجمن های برخلاف انجمن های ارتجاعی و وابسته به حکومت ، در همکاری نزدیک با آزادیخواهان تاثیر به سزائی بر وقایع آن دوره داشتند و در موارد بسیار موجب پیشرفت و رشد امر انقلاب مشروطیت در سراسر ایران گشتند. این انجمن ها به دو نوع مشخص تقسیم می شدند ، » شوراهای زنان » و» انجمن های ملی » هر دو نوع این نهادها برخلاف انجمن های ارتجاعی ، نه تنها به طور آشکار مستقل از دربار و هیئت حاکمه بودند بلک از نظر سیاسی به خاطر پیشبرد فزاینده امر انقلاب مشروطیت و گسترش اندیشه های آزادی طلبی و برابری طلبی به وجود آمدند. بیشتر انجمن های ملی همراه با مراکز عیبی و مخفی و برخلاف انجمن های صنفی و قومی وابسته به دربار ، تحت تاثیر مستقیم و یا غیر مستقیم عناصر سوسیال دموکرات ایران ( اجتماعیون – عامیون )عمل می کردند و به دلیل نقشی که در دوره اول انقلاب مشروطیت داشتند ، به تفصیل به چگونگی شکلگیری و تکامل آنها می پردازیم.
انجمن های ملی همسو با اجتماعیون – عامیون
پس از شوراهای زنان ، رادیکال ترین سازمان سیاسی مشروطه طلب در دوره انقلاب مشروطیت جمعیت هائی بودند که به نام » انجمن های ملی » موسوم بودند. معروف ترین این انجمن ها عبارت بودند از : » انجمن برادران دروازه قزوین» به ریاست میرزا اسکندری ، » انجمن شاه آباد » و » انجمن آذربایجان. سلیمان میرزا در عین حال عضو » کمیته انقلاب » ( 4 ) و از یاران نزدیک ملک المتکلمین بود و با فرقه اجتماعیون – عامیون نیز ارتباط داشت. ملک المتکلمین از اعضای » انجمن ملی » در تهران بود که در فراز و نشیب آغاز انقلاب مشروطیت با 60 نفر عضو تشکیل شد. این انجمن برای ایجاد وحدت و تمرکز فعالیت های پراکنده انجمن های طرفدار مشروطیت و آزادی بوجود آمد. عده ای از اعضای این انجمن که نقش موثری در جریان دوره اول انقلاب ایفاء کردند، به جز ملک المتکلمین می توان از میرزا جهانگیرخان مدیر روزنامه » صور اسرافیل » ، محمد رضا مساوات مدیر روزنامه » مساوات » و سیدجمال الدین واعظ یکی از سخنوران زبردست و مبارز ، نام برد. » انجمن آذربایجان » بزرگترین و مهم ترین انجمن ملی در دوره اول انقلاب مشروطیت در شهر تهران بود که در آغاز سال 1287 خورشیدی ( 1908 ) میلادی ، نزدیک به سه هزار نفر عضو داشت. اهمیت این انجمن را باید در حضور نمایندگان دهگانه آذربایجان در دوره اول مجلس شورای ملی از یک سو و به خاطر رابطه سیاسی و تشکیلاتی با انجمن تبریز از سوی دیگر مورد توجه و بررسی قرار داد. روزنامه مهم دوره مشروطیت مانند » حبل المتین » ، » مساوات » و » صور اسرافیل » فعالیت های این انجمن و رهبران آن را گزارش داده اند. این انجمن با تبلیغ ایجاد همبستگی بین اقلیت های مختلف مذهبی و ملی در ایران فعالیت می کرد و امکانات خود را در اختیار رهبران جنبش مشروطیت قرار می داد و کانونی برای پخش اخبار و فعالیت های آنها بود.رهبران جنبش مشروطیت بدون حمایت و رضایت این انجمن هیچ برنامه ای را به مورد اجرا نمی گذاشتند. در طول دوره اول مشروطیت افراد شاخصی همچون ملک المتکلمین و سید جمال واعظ از نزدیک با رهبران انجمن آذربایجان و نمایندگان آذربایجان در مجلس اول همکاری داشتند. حسن تقی زاده که مدتها ریاست انجمن آذربایجان را به عهده داشت و در ضمن یکی از نمایندگان معروف مجلس از شهر تبریز بود. همکاری های نزدیک خود را تا وقوع کودتای تیرماه سال1287 خورشیدی ( ژوئن 1908 میلادی ) ، با ملک المتکلمین و دیگر رهبران جنبش مشروطیت که برخی از آنها حتی عضو انجمن آذربایجان نیز نبودند، حفظ کرد. اما علت اصلی محبوبیت » انجمن آذربایجان » رابطه تنگاتنگ نمایندگان ایالت با انجمن تبریز بود که شاید انقلابی ترین و موثرترین سازمان سیاسی در ایران آن زمان محسوب می شود.
انجمن تبریز و مجلس شورای ملی ( دوره اول )
انجمن تبریز در آستانه اعلام مشروطیت در مرداد ماه سال 1285 خورشیدی ، توسط 20 نفر از تجار ، روشنفکران و روحانیت طرفدار مشروطیت در تبریز تاسیس یافت. این انجمن پس از اعلام مشروطیت خود ، با دو دشمن قوی ، محمد علی میرزا ( ولیعهد ) و حاجی میرزا کریم ( امام جمعه تبریز ) در شهر تبریز روبرو گشت. با پیدایش و گسترش انجمن ، مردم یا عضو آن شدندو یا به » فرقه اجتماعیون – عامیون » تمایل نشان می دادند ( 5 ) ، حاجی میرزا کریم که به تضعیف موقعیت خویش آگاه گشته بود ، تلاش کرد که به اعضای انجمن تبریز نزدیک شود و از طریق رشوه دادن ، آنها را تحت نفوذ خود قرار دهد. در نتیجه انجمن تبریز بسیار آگاهانه عمل کرد و در 27 اکتبر سال 1906 با تصمیم »مرکز غیبی » و حمایت نظامی » مجاهدین » ، حاجی میرزا کریم و متحد وی آخوند میرهاشم دوچی را که با ولیعهد بر علیه مشروطه طلبان فعالیت می کرد ، از تبریز اخراج کرد. محمد علی میرزا ، شدیدا از واکنش انجمن تبریز خشمناک شد ، اما تصمیم گرفت که اخراج متحدین خود را تحمل کند و انتقام خود را از انجمن تبریز به فرصت مناسبی محول سازد. در همان روزها پس از اینکه نمایندگان تبریز برای مجلس اول انتخاب شدند ، ولیعهد اعلام کرد که وظیفه و کار انجمن به پایان رسیده و باید منحل گردد. میرزا حسن مجتهد یکی از علمای مهم شهر نیز به نفع محمد علی میرزا موضع گرفت. ولی انجمن تبریزمقاومت کرده و مجاهدین (6 ) تحت رهبری مرکز غیبی ، نیروی نظامی ولیعهد را به چالش طلبیدند و از ساختمان انجمن تبریز محافظت کردند. مجاهدین اعلام کردند که شرایط سیاسی و اجتماعی تغییر یافته و وظیفه انجمن فقط به انتخابات محدود نمی شود و هدف انجمن باید حفظ ارزش های مشروطیت و قانون اساسی باشد.ولیعهد دوباره عقب نشینی کرد و انجمن تبریز به کار خود ادامه داد و پس از آن برای دو سال ، تا کودتای محمد علیشاه علیه مشروطیت در تیرماه سال 1287 خورشیدی در تبریز بطور عینی یک دموکراسی ملی تحت رهبری انجمن تبریز و حمایت » مرکز غیبی » و فرقه » اجتماعیون – عامیون » به وجود آمد. انجمن تبریز در این مدت با نهادها و فعالان جنبش مشروطیت در دیگر شهرها رابطه برقرار ساخت و با فرستادن نمایندگان به مجلس شورای ملی در حفظ و بقای ارزش های مشروطیت کوشید. حضور 10 نماینده آذربایجان در مجلس شورای ملی که جناح رادیکال درون مجلس را تشکیل می دادند و فعالیت های » انجمن آذربایجان » در پایتخت ، انجمن تبریز را قادر ساخت که در کوتاه ترین زمان از اوضاع تهران آگاه شود و رابطه مستقیم و نزدیکی با مشروطه طلبان تهران برقرار سازد. اصلاحات جدی و پایه ای انجمن تبریز بطور طبیعی منافع بسیاری از علمای مذهبی ، زمین داران و تجار ثروتمند را به خطر انداخت. در جریان سال 1286 ، در کشاکش اوج گیری و نهادینه شدن دموکراسی ملی ، بخش بزرگی از علمای مذهبی ، انجمن تبریز را مورد انتقاد و حمله قرار دادند و ادعا کردند که اعضای آن » لامذهب های بابی » هستند. به طور مشخص میرزا حسن مجتهد ، اعضای انجمن را به کفر متهم کرد و از مردم خواست که در جلسه های آنها شرکت نکنند. ولی شیخ ثقهَ الاسلام ، مجتهد معروف تبریز از انجمن دفاع کرد و گفت همه مواردی که در درون انجمن تبریز بحث می شود ، شرعی هستند و کثرت گرائی و وجود نظرگاه های مختلف را در داخل مسلمانان منعکس می کنند و باید مورد احترام قرار گیرند. با اینکه مخالفت اقشار مختلف که منافع خود را در مقابل اصلاحات اساسی انجمن تبریز در خطر می دیدند به تدریج افزایش یافت و حتا چندی از نمایندگان خود تبریز در شهر تهران با سیاست های انجمن به مخالفت برخاستند. ولی انجمن تبریز تحت رهبری مرکز غیبی به اجرای اصلاحات خود ادامه داد و علیه فعالیت های محمد علی میرزا ( که در اواخر سال1286 میلادی به تهران منتقل شده بود تا پس از مرگ پدرش مظفرالدین شاه به سلطنت بنشیند ) ، به مبارزه پرداخت.محمد علی میرزا در سن 38 سالگی ، پس از مرگ مظفرالدین شاه در 19 ژانویه سال 1907 میلادی ، براریکه سلطنت نشست . در همان ماه های اول سلطنت ، بیشتر اعضای مجلس دوره اول بویژه نمایندگان تبریز که عملکرد و دیدگاه پادشاه جدید در تبریز را می شناختند، باور داشتند که محمد علیشاه دشمن مشروطیت و آزادی است. او با انتصاب افراد مستبد و فاسد در سطح مدیران عالی کشوری در ایالات مختلف و مخالفت آشکار با » انجمن تبریز» و نمایندگان مجلس که پیشنهاد دریافت وام از روسیه و انگستان را رد کرده بودند ، دشمنی خود را با مشروطیت بروز داد. از همان نخست ، انجمن تبریز فعالانه به افشاگری علیه محمد علیشاه پرداخت و مردم را از توطئه های او علیه مجلس اول ، آگاه ساخت.محمد علیشاه با اینکه تعدادی از نمایندگان مجلس را با نقاب دورغین دموکراسی فریب داد و حتا با ادای سوگند وفاداری به قانون مشروطیت ، برخی از نمایندگان را نسبت به خود خوشبین ساخت ولی هرگز قادر نشد که نظر انجمن تبریز را نسبت به خصلت و ماهیت ارتجاعی و مستبد خود تغییر دهد. همکاری های نزدیک شاه با مهره های ارتجاعی و مستبد جامعه ( افرادی مانند کامران میرزا و امیر بهادر ( 7 ) و وابستگی او به معلم و مشاور روسی خود شاپشال و فرمانده نیروی نظامی قزاق ها ، کلنل لیاخوف اعضای اصلی انجمن تبریز را بر آن داشت که شاه در تدارک کودتا علیه مشروطیت است و شهر تبریز باید در تدارک قیام برای دوره دوم انقلاب باشد. اواخر بهمن سال 1285 خورشیدی (اوایل فوریه 1907 میلادی ) ، انجمن تبریز طی یک نامه مفصل به مجلس اول ، خواستار انجام یک تقاضای هفت گانه از قوه مقننه گردید. نکات اصلی این تقاضاها عبارت بودند از :
تهیه و تقدیم یک سند رسمی از طرف شاه به مجلس مبنی بر اینکه او به قانون اساسی ایران وفادار است.
کابینه دولت باید محدود به هشت وزیر باشد و همگی باید از طریق مجلس انتخاب گردند.
افسران بلژیکی گمرک ایران ، از جمله رئیس گمرک تبریز عزل گردند.
تشکیل انجمن های ( شوراهای ) ایالتی و ولایتی در سراسر ایران به مورد اجرا گذاشته شود.
دولت ایران به رهبری نخست وزیر وقت میرزا نصرالله مشیرالدوله نائینی در پاسخ به انجمن تبریز پیشنهاد کرد که اگر انجمن تبریز تعدادی از واژه ها و اصطلاحات را از تقاضاها بردارد. کابینه دولت موفق خواهد شد که این تقاضاها را به امضای شاه برساند. مخبرالسلطنه ، معاون نخست وزیر پافشاری کرد که واژه » مشروطیت به ملت مسلمان ایران قابل قبول نیست » زیرا که آن واژه در واقع به » قوانین الهی کشور بی حرمتی می کند و سلطنت در یک کشور مسلمان باید مطابق قوانین شرعی باشد «. او خاطر نشان ساخت که اگر نمایندگان مجلس واژه » مشروعه » را برگزینند ، شاه نیز موافقت خواهد کرد. مخبرالسلطنه توضیح داد که «مشروطیت » حقوق مساوی در قوانین را به تمام اعضای جامعه تامین می سازد و این آزادی مذهب را نیز شامل می گردد. او به طور مشخص پرسیده بود که چگونه آن نوع آزادی می تواند به یک کشور مسلمان داده شود ؟ (8 ). بیشتر اعضای فعال مجلس مخالف چنین تجدید نظری بودند ، در نتیجه شاه نیز از امضای آن لایحه خودداری کرد. بحث و مناقشه ادامه یافت ولی آنچه که محمد علیشاه را ناچار ساخت که لایحه مجلس را با وجود واژه مشروطیت بپذیرد اعتصاب ها و تظاهرات مردم در شهر تبریز تحت رهبری ستارخان و » مرکز غیبی »بود. عقب نشینی شاه و طبقه حاکمه ، زمانی اتفاق افتاد که آنها وقوع انقلاب را به طور حتمی در شهرهای تبریز و تهران پبش بینی کردند. پذیرش تقاضاهای انجمن تبریز از طرف شاه و دیگر مستبدان ، نیرو و انرژی بسیاری به طرفداران جدی مشروطیت در اولین بهار آزادی در سال 1286 خورشیدی ، به ارمغان آورد. در همین بهار آزادی بنا به گفته کسروی ، حنبش ملی به جنبش اجتماعی تبدیل گشت و تقاضاهای بسیاری از طرف تهیدستان شهری و روستائی مطرح گشتند. بدیهی می نمود که این شرایط انقلاب ، نمی توانست اقشار ثروتمند و علمای مذهبی و زمین دار را که تا آن زمان از مشروطیت طرفداری کرده بودند به هراس نیاندازد. بسیاری از علمای مذهبی که تا آن زمان تصور می کردند که مردم مشروطیت را می خواهند تا امور کشور را به دست آنها بسپارند ، به تدریج دریافتند که اشتباه می کردند. اوج گیری جنبش های توده ای در میان تهیدستان شهری و روستائیان فلاکت زده بی زمین ، منجر شد تا زمین داران و تجار ثروتمند نیز هراسناک شوند. آنها با بیشتر علمای مذهبی همدست گشتند و به مخالفت های جدی با روند اصلاحات مجلس دوره اول پرداختند. تجار ثروتمند و زمین داران در شهر تبریز ، برای مبارزه علیه انجمن تبریز مسلح گشتند و به خشونت و قهر متوسل شدند ، از آن سوی انجمن تبریزکنترل فروش و توزیع غلات را در آذربایجان به دست گرفت و برای گندم و دیگر غلات قیمت های مشخص مناسبی تعیین کرد. اگر تجار و زمین داران قوانین جدید انجمن را رعایت نمی کردند ، توسط انجمن تبریز مورد بازخواست و مجازات قرار می گرفتند. حاکمیت دموکراتیک انجمن تبریز و رابطه آن با » مرکز غیبی » و فرقه » اجتماعیون – عامیون » ، سرانجام به رویارویی طبقاتی منجر گشت و مرحله جدیدی را در انقلاب مشروطیت ورق زد. در اوایل بهار آزادی سال 1286 خورشیدی ( 1907 میلادی ) ، میرزا حسن مجتهد ، دوباره با اعضای رادیکال انجمن تبریز به مخالفت برخاست. دهقانان بی زمین روستای قره چمن بر علیه مالک قیام کرده و گندم های درو شده را به او تحویل ندادند. مالک روستا این موضوع را با میرزا حسن مجتهد که خود زمین دار بزرگی بود مطرح کرد. با حمایت میرزا حسن مجتهد ، فرماندار منطقه نیروی نظامی خود را به روستای قره چمن گسیل ساخت که قیام را سرکوب سازد. نیروهای نظامی پس از ورود به روستا تعدادی از دهقانان را قتل عام کرده و اموال آنها را به غارت بردند. یک هفته پس از قتل عام ، روستائیان قره چمن شکایت خود را تسلیم انجمن تبریز کردند. مسئله زمین و مالکیت و خبر لغو تیول داری از طرف مجلس دوره اول، موجب مناقشه و بحث های طولانی در داخل انجمن شد. شایان توجه است که این بحث ها برای نخستین بار اختلاف ها و نظرگاه های آشتی ناپذیر طبقاتی را در داخل انجمن نیز دامن زد. تا آن زمان اعضای انجمن در مبارزات علیه محمد علیشاه و به نفع مشروطیت هماهنگ و همگون عمل می کردند ، ولی پس از واقعه قره چمن ، شیخ سلیم و چندین عضو انجمن به طرفداری از دهقانان برخاستند و در مقابل برخی از اعضای انجمن که از مالکین و میرزا حسن مجتهد حمایت می کردند ، مقاومت کردند. بخشی از اعضای انجمن که مخالف جنبش روستائیان بودند ، تحت حمایت میرزا حسن مجتهد متحد شدند و سه نفر از طرفداران جنبش دهقانان قره چمن ، شیخ سلیم ، میرزا حسن واعظ و میرزا جواد ناطق را از انجمن اخراج کردند. این امر موجب شد که مجاهدین تحت رهبری ستارخان و با حمایت » مرکز غیبی » در مقابل ساختمان انجمن اجتماع کرده و خواستار اخراج میرزا حسن مجتهد شوند. پشتیبانی اقشار مختلف مردم از مجاهدین و حمایت آنها از شیخ سلیم و همکاران وی به قدری فراگیر و چشمگیر بود که انجمن ، میرزا حسن مجتهد و طرفدارانش را از شهر تبریز اخراج کرد و به تبعید فرستاد. به جای آنها افراد لیبرال و سکولار به عضویت انجمن انتخاب شدند و این دگردیسی موجب شد که نشریه » انجمن » ارگان خبری و رسمی انجمن تبریز ، بدون سانسور به نشر اخبار در روستاها نیز بپردازد. علی اکبر وکیلی ، سردبیر نشریه » انجمن »با چاپ گزارش های مستند ، جامع و به زبانی ساده از اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران و توضیح و بررسی مسایل مطرح شده در انجمن تبریز به یکی از محبوب ترین روزنامه نگارهای دهه اول قرن بیستم و دوره مشروطیت ( 1908 – 1906 ) تبدیل شد. به نظر نگارنده ، مقاله های چاپ شده در شماره های مختلف نشریه انجمن بویژه درباره بحث های درونی انجمن تبریز از یک سو و بحث های اعضای انجمن با اعضای دوره اول مجلس شورای ملی از سوی دیگر مهم ترین اسناد ارزشمند تاریخی هستند که از آن زمان بجای مانده اند. به هر روی ، انجمن تبریز پس از تبعید علمای محافظه کار و ارتجاعی ، بیش از پیش مورد اعتماد مردم و مجاهدین قرار گرفت. با اینکه دو سید معروف در تهران ( طباطبائی و بهبهانی ) همراه با دو همپالکی معروف و محافظه کار آنها در تبریز ( صادق مجتهد و میرزا حسن آقا ) کوشیدند که انجمن تبریز را قانع کنند که میرزا حسن مجتهد را از تبعید به تبریز برگردانند ، اما اعضای انجمن با شهامتی بی نظیر ، خواست آنها را نپذیرفتند و در یک گردهمائی ، اکثریت اعضای انجمن تبریز به ادامه تبعید میرزا حسن مجتهد به طور دموکراتیک رای دادند. تا آنجا که می دانیم تنها عالم مذهبی شهر تبریز که تا آخر از انجمن تبریز و برنامه هایش از جان و دل حمایت کرد و سرانجام نیز در پایان دوره دوم مشروطیت در سال 1290 خورشیدی توسط نیروهای نظامی روسیه تزاری که تبریز را اشغال کرده بودند همراه فرزندان علی مسیو و دیگر مبارزان به دار آویخته شد. عالم معروف فرقه شیخی ها ، ثقه الاسلام بود (9).
درجریان سال 1286 خورشیدی(1907 میلادی)، انجمن تبریز به مبارزات خود علیه دخالت های علما و عناصر مذهبی در امور دولتی و سیاسی کشور ادامه داد و با فراخوان توده های مردم برای اعتراض و تظاهرات بر علیه شیخ فضل الله نوری در تهران به نفع تصویب لوایح قوانین متمم سکولار ادامه داد. مرور و بررسی بحث های متعدد بین اعضای انجمن تبریز و نمایندگان مجلس به روشنی نشان میدهد که در این دوره، انجمن تبریز در عمل خواستار جدایی مذهب از امور دولتی و محدود ساختن اختیار شاه و افزایش حقوق مردم بود.
محمد علیشاه که تا آن زمان انگیزه ارتجاعی خود را آشکار نساخته بود، اینبار برای اینکه مقاومت و مبارزات مردم تبریز را سرکوب کند، بطور پنهانی به سران ارتجاعی ایل شاهسون در آذربایجان متوسل شد. پسر رحیم خان چلیپائی(رهبر شاهسون ها) در یک یورش ناگهانی نواحی اطراف تبریز را غارت کرده و چند صد نفر از دهقانان را قتل عام کرد . مجاهدین به رهبری ستارخان از خود تبریز در مقابل یورش راهزنان به دفاع موفقی دست زدند. غارت توابع تبریز و همکاری محمد علیشاه و شیخ فضل الله نوری با رهبر «راهزن» ایل شاهسون، مردم تبریز و و دیگر شهرهای ایران را به سوی اعتراض گری و تظاهرات کشاند. از جمعیت شهر تهران که آن زمان بیشتر از صدهزار نفر نبود، پانصد نفر از زنان تهران طی تظاهراتی در مقابل مجلس واقع در میدان بهارستان از دولت و شاه خواستند که به قتل عام در آذربایجان خاتمه داده شود.
***************
مبارزات انجممن تبریز و کودتای محمد علیشاه قاجار
در پائیز سال 1286 خورشیدی(1907 میلادی)، تضاد بین محمد علیشاه و مشروطه طلبان به قدری تشدید یافت که تلاقی آشتی ناپذیر بین آنها را اجتناب ناپذیر ساخت. در آغاز سال 1287، نارضایتی مردم و مجاهدین، فقط متوجه شاه و علمای مذهبی طرفدار شاه نبود. آنها از اینکه بعضی از انجمن ها، مانند «انجمن اسلامیه» از سیاست محمد علیشاه و علمای مذهبی طرفدار «مشروعیت» حمایت می کردند، شدیداً ناراضی بودند. افزون بر این، مجلس اول نیز آن صلابت و رهبری را که در نیمه اول سال 1286(1907 میلادی)، از خود نشان داده بود، بتدریج به خاطر بروز اختلافات میان محافظه کاران و اصلاح طلبان و رادیکال ها از یکسو و تحریک عناصر دربار و علمای مذهبی طرفدار مشروعیت(که بی شک از طرف دولت های روسیه تزاری و امپراطوری انگلستان حمایت میشدند)، از سوی دیگر از دست داد. در 23ژوئن 1908، وقتی نیروهای نظامی قزاق ها، تحت ریاست کلنل لیاخوف و به فرمان محمد علیشاه به مجلس حمله کردند، نمایندگان مجلس و طرفدارانشان در بیرون از ساختمان مجلس به قدری در پراکندگی و تفرقه به سر می بردند که مقاومتی مناسب و جدی از خود نشان ندادند و کودتای محمد علیشاه علیه مشروطه طلبان و مشروطیت به مورد اجرا گذاشته شد.تنها نیرویی که در عمل به مقاومت مسلحانه دست زد گروه مجاهدین متعلق به «انجمن آذریایجان» در تهران بود که قراق ها در طی چند ساعت درگیری، مقاومت آنها را سرکوب کرده و به قتل عام آزادیخواهان پرداختند. پس از تسخیر نظامی مجلس، ملک المتکلمین و میرزا جهانگیر شیرازی، ناشر روزنامه معروف «صور اسرافیل» در باغشاه به دار آویخته شدند. سید جمال الدین واعظ و سلطان العلما، سردبیر روزنامه مشهور «روح القدس» پس از دستگیری و شکنجه کشته شدند. بهبهانی و طباطبائی دستگیر شدند. تقی زاده همراه چند نفر دیگر از نمایندگان مجلس به کنسولگری انگلستان پناه بردند و دهخدا به اروپا پناه برد و در کشور سوئیس دو شماره آخر «صوراسرافیل» را چاپ کرد و نظام سلطنت را در ایران محکوم کرد. بخشی دیگر از نمایندگان مجلس یا دستگیر شدند و به زندان افتادند و یا پس از فرار به زندگی مخفی روی آوردند.
فرقه اجتماعیون – عامیون در دوره «استبداد صغیر»
در جریان به توپ بستن مجلس و در روزهای پس از آن، برخی از اعضای فرقه اجتماعیون – عامیون همچون ملک المتکلمین، میرزا جهانگیر شیرازی و …. اعدام شدند و برخی دیگر یا دستگیر و یا متواری گشتند. حیدر عمواوغلی همراه با دیگر اعضای فرقه، خود را به باکو رساند و پس از قیام ستارخان در تبریز علیه کودتای محمد علیشاه و استقرار«استبداد صغیر» در نیمه دوم تیرماه 1287 خورشید، به شهر تبریز بازگشت و به انقلاب پیوست.
حیدر عمواوغلی ، پیش از بازگشت به تبریزبا عناصر انقلابی مناطق قفقاز (بطور عمده سوسیال دمکرات های متمایل به جناح بلشویک) تماس گرفت و از آنها خواست که به یاری ستارخان و … مشروطه طلبان تبریز که در برابر سپاه مهاجم محمد علیشاه به مقاومت برخاسته بودند، بشتابند. عبدالحسین نوایی در مقاله خود تحت نام » حیدر عمواوغلی و محمد امین رسول زاده» می نویسد که حیدر عمواوغلی در جریان آخرین ماه های سال 1287 خورشیدی (1908 میلادی)، موفق شد که بیش از هفتصد داوطلب گرجی، آذربایجانی، ارمنی و … را به یاری مبارزان «محاصره شدۀ» تبریز به آذربایجان ایران گسیل دارد.(10) به غیر از نیروی انسانی، حیدر عمواوغلی در اقامت کوتاه خود در شهرهای باکو و تفلیس موفق شد که مقدار قابل توجهی اسلحه و مهمات جنگی، از سوسیال دمکرات های قفقاز و طرفداران قیام تبریز تهیه کند و به تبریز بفرستد. کریم طاهرزاده بهزاد، یکی از فعالان فرقۀ اجتماعیون – عامیون که در آن روزها در شهر تبریز همراه ستارخان مبارزه می کرد، می نویسد:
«نگارنده شاهد بودم که کلیه تفنگ های پنج تیر درجه یک و…. فشنگ آنها که به دست مجاهدین {در تبریز} بود، از قفقاز می رسند چون در ارک تبریز که به تصرف مجاهدین در آمده بود، تفنگ پنج تیر وجود نداشت و فقط دو نوع ورندل بود«.(11) حیدر عمواوغلی پس از فراهم آوردن اسلحه و گسیل عناصر انقلابی قفقازی به ایران، خود نیز به شهر تبریز برگشت و به زودی یار نزدیک ستارخان و علی مسیو گشت. شهرت او در این دوره در تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان از جمله شهر خوی، پیچید و مجاهدین نیز از حضور او خوشحال بودند.(12) حیدر عمواوغلی، پس از ورود به تبریز با کمک علی مسیو دوباره به تجدید سازمان فرقۀ اجتماعیون – عامیون پرداخت و به یاری ستارخان شتافت. گردانندگان اصلی فرقه در دورۀ «استبداد صغیر» در شهر تبریز به جز حیدر عمواوغلی و علی مسیو عبارت بودند از : حاج رسول صدقیانی، حاج علی دوافروش، حاج علینقی گنجه ای، میر علی اکبر سراج و حکاک باشی.
در دورۀ محاصره تبریز توسط قوای محمد علیشاه «مرکز غیبی» تبریز در واقع فرقۀ اجتماعیون – عامیون بود که تحت رهبری علی مسیو، انقلاب مردم تبریز را علیه «استبداد صغیر» محمد علیشاه سرپرستی می کرد و تصمیمات او بدون کوچکترین تخلفی به مورد اجرا گذاشته می شد. به خاطر انضباط تشکیلاتی و اصول مخفی کاری اعضاء در فرقۀ اجتماعیون – عامیون( در عمل، همان مرکز غیبی) امری بسیار مشکل بود. طاهرزاده بهزاد می نویسد: » مشهدی علی به من توضیح داد که یک مرکز غیبی وجود دارد که آن جا را هیچ کس نمی شناسد…. و پذیرفتن عضو هم با این شرایط است که پس از تحقیقات کامل در مورد اخلاق داوطلب و خوش نامی فامیل او به عمل آمد ورقۀ عضویت صادر می کند…. حفظ اسرار مرکز غیبی و انجام کاری که با قرعه کشی به نام یک نفر تحول می شد، جزئی از شرایط اساسی بود. عدم تعدی و تجاوز به مردم و بر عکس ابراز محبت و همدردی با آنان … و عدم ارتباط با استبدادگران را تأکید{می ورزد}.» (13)
کریم طاهرزاده بهزاد که در این دوره در سال های محاصره تبریز (1288- 1287 خورشیدی)، به صف مجاهدین پیوسته بود و چهل و هشت سال بعد ( در سال 1336 خورشیدی)، کتاب معروف «قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت»را به رشته تحریر در آورد، تحت مسئولیت افرادی چون مشهدی علی جوان، کربلائی رحیم معروف به قورخانه چی، شاطر محمد حسین، قاسم گوران و … بود که پس از تهیه و تسلیم درخواست عضویت در فرقه پذیرفته شد. طاهرزاده بهزاد می نویسد که جلسه های فرقه نیز در اماکنی که از چشم مأمورین استبداد و افراد ضد مشروطه دور بود تشکیل می یافت و در ناشناس ماندن نام و هویت اعضای رهبری فرقه کمال کوشش را به عمل می آوردند. او یکی از جلسات را چنین تعریف می کند: » به ما خبر دادند که در محلۀ ارمنستان {محله ارامنه تبریز} با رمز مخصوص همدیگر را می بینیم. مطابق دستور می بایستی از هرگروه {حوزه فرقه} فقط دو نفر انتخاب و حاضر بشوند. ساعت مقرر در محلۀ ارمنستان در سالن بزرگی حاضر {شدیم}
مطابق معمول در تاریکی مطلق، شخص ناشناسی برای حضار صحبت کرد و چنین گفت:
ندیدی که چون گربه عاجز شود
برآرد به چنگال، چشم پلنگ
ما از خطر نمی ترسیم، چون مستغرق در خطریم. ما که اسلحه برداشته ایم، مثل مستبدین میل نداریم کسی را بدون تقصیر بکشیم…. دشمنان ما خیلی قوی هستند، ولی ایمان به کارهای خودشان ندارند و بر عکس ما ظاهراً خیلی ضعیف بوده ولی از روی ایمان اقدام می کنیم.»
طاهرزاده بهزاد در دنباله شرح این جلسۀ سخنرانی می نویسد: «بعد ها فهمیدیم که سخنور…. علی مسیو بوده است.» (14) فرقۀ اجتماعیون – عامیون در شهر تبریز تنها شاخۀ سوسیال دمکرات های ایران بود که از گزند کودتای محمد علیشاه و سرکوب های وحشیانه استبداد صغیر در امان مانده بود، فرقه در دورۀ محاصره تبریز، تلفات جانی زیادی متحمل شد و چراغ خانوادگی بیشتر اعضای آن به کلی خاموش گشت. درست است که بعضی از رهبران و کادر های فرقۀ اجتماعیون – عامیون همچون حیدرعمواوغلی، جان سالم به در برد و شاهد پیروزی مشروطه طلبان، تسخیر تهران و خلع محمد علیشاه از سلطنت و استقرار دورۀ دوم مشروطه گشتند ولی نود درصد اعضای این فرقه در راه استقرار مشروطیت و آزادی جان خود را از دست داده و نابود شدند. برخی از این افراد عبارت بودند از:
میرزا آقا بالا معروف به مکتب دار، ملاحمزه خیابانی، میر علی اکبر لیلاوایی، شیخ الاسلام ششگلاتی، میرعلی اکبر ویجویه و حسن آقا چرندابی.
به هر روی، در بهار سال 1288 خورشیدی(1909 میلادی)، مجاهدین تبریز به فرماندهی ستارخان و تحت رهبری فرقۀ اجتماعیون – عامیون جنگ بی امان خود را علیه استبدادگران با شکستن حلقۀ محاصرۀ قوای قزاق محمدعلیشاه به خارج از شهر تبریز انتقال دادند و پس از تسخیر دیگر شهرهای آذزبایجان،همچون مراغه، مرند، سلماس، خوی و … به مبارزان دیگر خطه های ایران، به ویژه گیلان و اصفهان خبر دادند که پیروزی علیه استبداد محمد علیشاه و استقرار دولت مشروطه زمانی میسر خواهد گشت که تهران، مرکز حاکمیت استبدادی، به تصرف مشروطه طلبان در آید. بر همین اساس، حیدر عمواوغلی که با عناصر انقلابی گیلان تحت رهبری «کمیته ستار» در تماس بود، عازم اصفهان شد که در آنجا موافقت عناصر انقلابی و سران بختیاری را برای فتح تهران جلب کند.(15)
فعالیت های حیدر عمواوغلی، مقاومت تبریز و حمایت مجاهدین گیلان که توسط فرقۀ اجتماعیون – عامیون رهبری می شدند منجر به وحدت مشروطه طلبان شد، در نتیجه زمینه حرکت و حملۀ مشترک آنان به تهران فراهم شد. روز 25 تیر ماه 1288(ژوئیه 1909)، به رغم حمایت سفارتخانه های روس و انگلیس از محمد علیشاه در پی سه روز جنگ و درگیری، نیروهای مشروطه خواهان از جنوب(بختیاری ها از اصفهان) و شمال و غرب (آذربایجان و گیلان) وارد تهران شدند. محمد علیشاه ناچار شد به سفارت روسیه پناه ببرد و دوران «استبداد صغیر» نیز به پایان رسید.
پس از پیروزی و فتح تهران، مشروطه طلبلن در ساختمان بهارستان طی نشستی، یک نهاد موقتی دولتی به نام «مجلس عالی» که اعضای آن حدود پانصد نفر بود، تشکیل دادند تا زمام امور کشور را به طور موقتی به دست گیرد. این مجلس وظیفه داشت که محمد علیشاه را خلع و پسرش سلطان احمد میرزا را به سلطنت بنشاند و یک فرد شاخص دیگری را به عنوان نایب السلطنه انتخاب کند.
این وظایف در اواخر تابستان سال 1288 از طرف مجلس عالی به مورد اجرا گذاشته شد و پس از آن مشروطه طلبان مصلحت دانستند که مجلس عالی را به خاطر ازدیاد اعضاء و کندی تصمیم گیری ها که موجب می گشت امور مهم مملکتی به سرعت و بطور مناسب پیش نرود، منحل سازند و به جای آن «هیأت مدیره» را تشکیل دهند. این هیأت شامل دوازده نفر از افراد آگاه و سرشناس جامعه بود که با همان اختیارات مجلس عالی، زمام امور مملکت را تا افتتاح مجلس شورای ملی (دورۀ دوم) به دست گرفت. پس از انتخاب هیأت مدیره، مشروطه طلبان در سراسر ایران، دامنۀ فعالیت های خود را گسترش دادند و با ایجاد انجمن ها، احزاب و سازمان های سیاسی، خود را برای کمپین های انتخاباتی برای مجلس دورۀ دوم آماده می ساختند.
در آستانه این پیروزی ها، ظاهر اوضاع و شرایط اجتماعی حاکی از آن بود که مشروطه خواهان و آزادی خواهان به آرزوهای خود یعنی استقرار قانون و آزادی های دمکراتیک دست یافته اند، اما همۀ اینها توهمی بیش نبود. زیرا پس از پیروزی مشروطه خواهان و خلع و تبعید محمد علیشاه از سلطنت، حاکمیت بتدریج به دست برخی از استبدادگران و سردمداران سابق سلسلۀ قاجار افتاد که «رخت عوض کرده» و با نقاب تقلبی آزادی خواهی و مشروطه طلبی، به روابط استبدادی دامن زدند و دوباره به لفت و لیس خود مشغول شدند.(16)
بسیاری از نویسندگان تاریخ معاصر ایران، وقایع کودتای محمد علیشاه، استقرار «استبداد صغیر» ، قیام مردم تبریز علیه کودتا، اتحاد موقتی مشروطه طلبان تحت حمایت ورهبری فرقۀ اجتماعیون – عامیون و سرانجام تسخیر تهران و خلع محمد علیشاه و استقرار مجدد مشروطه در سال های 1287 تا 1289 خورشیدی (1910 -1908 میلادی)، را مورد بررسی و تحقیق قرار داده و نتیجه گیری خود را از وقایع آن دوران جعبندی کرده و علل متعددی را که چرا در نهایت و به تدریج، ثمره انقلاب مشروطه به قول کسروی تبریزی به دست «میوه چینان انقلاب» ( که در واقع همان استبدادگران سابق عهد ناصری بودند) افتاد، بطور جامع مطرح ساخته اند. ولی این نتیجه گیری ها نتنها با همۀ واقعیت ها و اخبار هماهنگی ندارند بلکه با شرایط آن دوران نیز همخوانی نداشته و هنوز بسیاری از مسایل در هاله ای از ابهام باقی مانده اند. برخی معتقدند که علت شکست، وجود تندروها (رادیکال ها) و عدم ظرفیت آنها در مصالحه و انعطاف پذیری در مجلس و انجمن ها بود. برعکس بخشی ار مورخین برآنند که علت شکست، میانه روی و سازشکاری نمایندگان مجلس و علمای مذهبی طرفدار مشروطیت در مقابل ارتجاع به سرکردگی شاه بود.بعضی ار اسلامیست ها نیز که به «اصول گراها» و طرفداران اصل «ولایت فقیه» موسومند، ادعا می کنند چون مشروطیت علیه موازین اسلامی بود شکست آن اجتناب ناپذیر و حتی ضروری بود. ولی آنچه مسلم است، این است که بخش بزرگی از مشروطه طلبان به خاطر خوش بینی عمومی نسبت به عامل داخلی (محمد علیشاه) و عامل خارجی (انگلستان و روسیه) از انجام اقدامات لازم بمنظور حفظ و نگهداری انقلاب غافل ماندند. برخی از مشروطه طلبان (شامل افراد شاخصی همچون تقی زاده) یا متوجه نشدند و یا منافع قشری و طبقاتی آنها این اجازه را نداد که قبول کنند که حمایت انگلستان از وقوع جنبش مشروطیت به خاطر مقابله و رقابت با رقیب بین المللی خود در منطقۀ خاورمیانه یعنی روسیه تزاری است. این غفلت موجب شد که آنها انگلستان را «متحد طبیعی» مردم ایران و انقلاب مشروطیت تلقی کنند. افزون بر اینکه بخشی دیگر از مشروطه طلبان با کم بهاء دادن به قدرت سلطنت طلبان مستبد که از هر لحاظ از حمایت روسیه تزاری در ایران برخوردار بودند. فریب وعده های مکرر و سوگند های محمد علیشاه، حتی پس از خلع و تبعید او و همچنین فریب استبدادگران سابق (میوه چینان انقلاب) را خوردند.
به نظر نگارنده، توهم بخشی از رهبران مشروطیت نسبت به انگیزۀ کشور انگلستان در ایران و اعتماد بخش دیگری از رهبران نسبت به ادای «سوگند ها» و وعده های محمد علیشاه و سپس اعتماد آنان به «میوه چینان انقلاب«، عوامل مهمی در شکست مشروطیت محسوب می گردند، ولی آنچه که تعیین کننده گردید، نبود و یا ضعف رهبری جنبش اجتماعی بود.همانطور که در سطور پیشین شرح داده شد، در دورۀ اول انقلاب مشروطیت از مرداد ماه سال 1285 تا 1287 تنها سازمانی که به معنای واقعی یک حزب مدرن، در صحنۀ سیاسی ایران فعالانه شرکت داشت «فرقه اجتماعیون – عامیون ایران» بود. اما این حزب به دلیل ضعف نیرو، قادر به رهبری کامل جنبش مشروطیت در گسترۀ اجتماعی نشد. هر چند که بخش قابل ملاحظه ای از فعالان این حزب در پیشبرد اهداف انقلاب و به ثمر رسیدن انقلاب و همچنین ضربه زدن به ارتجاع، نقش شایسته ای را ایفا نمودند ولی به خاطر فقدان یک خط مشی یگانه و فراخوان سیاسی منسجم نتوانستند همۀ نیروهای ضد امپریالیست و دمکراتیک را زیر پرچم واحد متحد سازند. در نتیجه ، رهبری بورژوازی ملی قادر به براندازی سلطۀ امپریالیسم و نظام فرتوت ارباب و رعیتی و سرمایه داری تجاری وابسته به روسیه تزاری و امپراطوری انگلستان نشد. پس از مدت کوتاهی ، انقلاب آرام آرام از نفس افتاد و حاکمیت سیاسی به دست یک عده سود جو و استبدادگر سابق که بورژوازی و ملاکین بزرگ ایران را نمایندگی می کردند، افتاد. با شیوع تفرقه و سوء ظن میان مجاهدین، قدرت سیاسی در دست استبدادگران سابق عهد ناصری به تثبیت رسید که به درستی در تاریخ به عنوان «میوه چینان انقلاب» معروف گشتند، عمر حزب اجتماعیون – عامیون ایران نیز به پایان خود رسید. در بررسی علل فروپاشی نخستین حزب به معنای واقعی و مهم تاریخ ایران، بیان این امر ضروری است که تا اوضاع سیاسی، اجتماعی دورۀ مشروطیت در ایران و نقش قدرت های استعمارگر امپریالییستی و فراز و نشیب های جاری در جنبش سوسیالیستی –کارگری جهان بویژه در ارتباط با جنبش سوسیال – دموکراسی روسیه، مشخص نگردند، داده های تاریخی در بارۀ فروپاشی و تلاش و در نهایت انحلال حزب اجتماعیون – عامیون گویایی چندانی نخواهند داشت. در نتیجه پیش از اینکه به سرانجام و چگونگی انحلال حزب و تقسیم آن به گروهای مشخص در سال های 1289 تا 1295 خورشیدی(1916-1910 میلادی) بپردازیم، بستر سیاسی – اجتماعی کشور ایران و نقش قدرت های بیگانه در همان دوره را که منجر به تضعیف نیروهای انقلابی و مشروطه طلبان گشت و شرایط را برای کودتای نظامی سوم اسفند ماه 1299 (21 فوریه1921)، آماده ساخت، مورد بررسی کوتاه قرار می دهیم.
آرایش نیروها در دورۀ مشروطیت
مدارک، اسناد و منابع موجود در بارۀ مشروطیت که از تنوع و غنای بی نظیری بهرِمند هستند، نشان می دهند که در طول انقلاب مشروطیت – از اوان آغاز انقلاب در سال 1284(1905) تا حدود سال 1296(1917) یعنی سالی که انقلاب اکتبر روسیه به وقوع پیوست – کشور ایران شاهد صحنۀ زورآزمایی دو جناح عمده بود. یک جناح که پیرامون محور نیروهای استعماری(بویژه امپراطوری های انگلستان و روسیه تزاری) شکل گرفته بود، خواهان سیاست درهای باز و اعطای امتیازات (موازنه مثبت) به نیروهای امپریالیستی بود. جناح دیگر با بیان خواسته های عینی و ذهنی توده های مردم زحمتکش و خلق های ستمدیدۀ ایران، پیگیرانه جانبدار سیاست مستقل و ملی و منع اعطای امتیازات(موازنه منفی) به نیروهای امپریالیستی بود. شایان توجه است که این رویارویی و صف بندی به هیچوجه از ویژگی های عصر انقلاب مشروطیت نبود و سابقه شکل گیری و رشد آن به دهه های آغازین قرن نوزدهم می رسید.(17) اما تفاوت بنیادی میان دوره های مختلف قرن نوزدهم که در آنها ایران به جولانگاه رقابت های خانمانسوز بین استعمارگران کهن تبدیل شده بود و دوران مشروطیت در این بود که در آن دوره ها به علل مختلفی از جمله موقعیت ایران، فقدان وسایل و وجود تضادهای آشتی ناپذیر بین استعمارگران کهن، مهاجمان خارجی عمدتاً در وجه سیاسی – نظامی موفق می شدند که سلطه خود را بر مردم ایران اعمال کنند ولی در دورۀ انقلاب مشروطیت نوع و رفتار سلطۀ نیروهای استعمارگر که بخاطر تحولات اجتماعی نظام سرمایه داری دستخوش حرکت تاریخی سرمایه شده و به عصر امپریالییستی پا نهاده بود، در همۀ عرصه ها (اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و …) تغییر کرد.
در سال های 1280 تا 1296 خورشیدی(1917 -1901 میلادی)، دو پدیدۀ مهم ظهور کرد که بطور مستقیم و غیر مستقیم در سرنوشت کشور و مردم ایران بطور کلی و سرانجام حزب سوسیال دموکرات ایران و جنبش سوسیالیستی و کارگری ایران بطور ویژه، نقشی اساسی بازی کرد و در دهه های بعد بر همۀ عرصه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و … سایه افکند. این دو عامل و یا پدیده فراگیر و مرحله ساز عبارت بودند از:
1- اکتشاف، تولید و صدور نفت ایران در سال های 1280 تا 1296 خورشیدی(1917 -1901 میلادی)
2- تشدید و اوج مبارزات در درون انترناسیونال دوم (جنبش سوسیال – دموکراسی جهان) و انشعابات در درون آن پس از آغاز جنگ جهانی اول در سال 1914.
پانوشت ها:
1- دویست سال پیش، در دو دهۀ آخر قرن هیجدهم میلادی (1794 -1780) گروه های فرهنگی، ادبی و هنری با ایجاد انجمن ها، جوامع و کانون ها می کوشیدند که بطور غیر مستقیم از حقوق صنفی و فرهنگی و بعضی مواضع سیاسی خود حفاظت نمایند. صنفی ترین انجمن ها حتی بعضی مواقع قادر می شدند که در اساسنامه های خود ضمن خواست بهبود شرایط کار و زندگی به اهمیت مثلاً «حفظ عفت قلم» نیر اشاره و از آن دفاع کنند. با اینکه این انجمن ها تا آغاز عصر مشروطیت بیشتر به خاطر «شعرخوانی» و «طبع آزمایی» ایخاد می گشتند ولی در عمل تعدادی از آنها موفق میشدند که فراسوی فعالیت های ادبی و هنری گام برداشته و به «تنویر افکار» ، «مبارزه با تاریک اندیشی و خرافات» نیز بپردازند. رجوع کنید به یونس پارسابناب، «تاریخ صد سالۀ احزاب و سازمان های سیاسی ایران«، در دو جلد، واشنگتن،2004 جلد اول صفحات 40 – 39
2- سید علی مشتاق از سادات حسینی شهر اصفهان بود که ذوق و قریحۀ زیادی در غزل سرایی داشت. او به کمک دوستان با ذوق خود در اصفهان از جمله سید محمد شعله اصفهانی و میرزا محمد نصیر اصفهانی، با تشکیل کانونی کوشید تا نسل جدیدی از شاعران جوان آن دوره را به استقبال و تتبع سبک کلام استادان ادب کلاسیک ایران رهبری کند.رجوع کنید به : یحیی آرین پور، «از صبا تا نیما» ، در دو جلد، تهران، 1354 جلد اول، صفحات 14 -13
3- رجوع کنید به: ناظم السلام کرمانی، «تاریخ بیداری ایرانیان»، جلد دوم، صفحۀ 158
4- «کمیته انقلاب» در تهران بدون تردید همان حوزۀ سرّی اجرایی بود که حیدر عمواوغلی در خاطراتش به آن اشاره کرده و گفته که ملک المتکلمین، سید جمال واعظ و سی محمد رضا مساوات و … اعضای آن بودند. بنابراین احتمال می رود که «کمیته انقلاب» شاخۀ اجتماعیون – عامیون در تهران باشد که حیدر عمواوغلی موفق شده بود در سال 1204خورشیدی در آستانۀ انقلاب مشروطیت تشکیل دهد. کمیته انقلاب بر سایر تشکل ها و انجمن ها چه از لحاظ نگرشی و رفتار اجتماعی و چه از لحاظ اهداف مشخص سیاسی ، اعضای مرتبی داشت. این امر مدیون ارتباط اعشای آن با حزب سوسیال دموکرات (جناح بلشویک) روسیه بود. رجوع کنید به : ملکزاده، همانجا جلد دوم، صفحات 222-218 ، تقی زاده در بارۀ قتل اتابک سخن می گوید، در مجلۀ «سخن» سال چهاردهم، شماره 1 (بهمن 1344)، صفحۀ 6 و رحیم رضازاده ملک «حیدرخان عمواوغلی: چکیدۀ انقلاب»، تهران، 1351 صفحات 45 -42

 منبع:مجله هفته

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر