۱۳۹۳ دی ۲۶, جمعه

مهاجرت از روستا به شهر تا پناهندگی به چه دلیل؟

نوشته: رضا وضعی

مهاجرت عبارت‌است از جابه‌جایی مردم از مکانی به مکانی دیگر برای کار یا زندگی. مردم معمولاً به دلیل دور شدن از شرایط یا عوامل نامساعد دورکننده‌ای مانند فقر، کمبود غذا، بلایای طبیعی، جنگ، بیکاری و کمبود امنیت مهاجرت می‌کنند. دلیل دوم می‌تواند شرایط و عوامل مساعد جذب کننده مانند امکانات بهداشتی بیشتر، آموزش بهتر، درآمد بیشتر و مسکن بهتر در مقصد مهاجرت باشد. اگرچه مهاجرت بشر از همان آغاز تاریخ و پیدایش آن وجود داشته و دارد، اما «مهاجرت» در مفهوم مدرن آن بیشتر به حرکت و کوچ افراد از یک ملیت- کشور به کشور دیگر، یعنی که در آنجا شهروند نیستند، اطلاق می‌گردد.
مهاجرت انواع مختلف دارد که در اینجا سعی میکنم به دو نوع آن یعنی مهاجرت از روستا به شهر و مهاجرت(پناهندگی) به یک دیار دیگر اشاره ای داشته باشم.

مهاجرت از روستا به شهر

علتهای مهاجرت را نمی توان از اثرات آن جدا کرد. زیرا مهاجرت از یک طرف معلول توسعه نابرابر است و از طرف دیگر عامل گسترش و رونق و تعمیق توسعه نابرابر در علت یابی مهاجرت از روستا به شهر در کشورهای جهان سوم، که باید به مساله عدم توسعه توجه نمود و در این رابطه نابرابری‌های ساختی و مکانی بین بخش‌های جامعه رادر نظر گرفت. از آنجا که عدم توسعه و نابرابری ساختی و مکانی در توسعه جهان سوم از شکل گسترش توسعه‌ی سرمایه داری در این کشورها ناشی می شود، لذا حرکت توده ای جمعیت را در این کشورها باید در این رابطه مورد بررسی قرار داد. دو دسته عوامل برای بیان علت مهاجرت درنظرگرفته شده است: 1.عوامل تغییر دهنده 2- عوامل رکودی.

عوامل اول بانفوذ سرمایه داری در مناطق سنتی و ایجاد تغییر در تکنیک‌های تولیدی ارتباط دارد. تکنیک‌های جدید، موجب پدید آمدن یک طبقه وسیع کارگر شده و آنها را مجبور به مهاجرت می کند. عوامل رکودی، زمانی عمل می کنند که رشد جمعیت از تولیدات کشاورزی پیشی می‌گیرد و نیروی کار اضافی را مجبور به مهاجرت می‌نماید. مهاجرت از روستا به شهر در کشورهای جهان سوم پدیده ای جدید در ارتباط با گسترش سرمایه داری وابسته در این کشورها است. علت مهاجرت عمدتا نابرابری سطح توسعه روستا و شهر هست. اگرچه این توسعه وابسته است اما بهر جهت تمرکز سرمایه در یک محل و بی توجهی به محل های دیگر و یاایجاد تغییرات انتخابی را درمحیط دوم عامل حرکت جمعیت از روستا به شهر می کند. وابستگی مهاجرت نه تنها نمود وابستگی کشورهای جهان سوم است بلکه خود باعث تقویت وابستگی این کشورها می شود. مهاجرت از یک طرف عامل تقویت توسعه نیافتگی منطقه مهاجر پذیر است و از طرف دیگر عامل ایجاد و تشدید نارسایی های منطقه‌ی مهاجر پذیر.

مهاجرتهای روستایی بر اساس کارکرد شهر و روستا در برآوردن نیازهای روستاییان تفسیر می شود. نیازهای اجتماعی در چارچوب نظام های اجتماعی آموخته می شوند. افراد در یک نظام، نیازهایی دارند که در آن نظام نمی توانند آنها را برآورده کنند چون خصایص ساختی نظام‌های اجتماعی و افراد هرگز در طول زمان ایستا نیستند، لذا ممکن است تحولات لازم برای کاهش ناهماهنگی بین نیازها و امکان بدست آوردن آن در فرد یا در نظام و یا در هر دو اتفاق بیفتد. درک ناهماهنگی‌های بین خصایص فرد و نظام اجتماعی منجر به مهاجرت شخصی جهت کاهش ناهماهنگی‌های ساختی می‌شود. سرمایه به عنوان اقتصاد حاکم، کلا تحرکش از افراد بیشتر و آسانتر است. پس در اینجا مسئله ایجاد تعادل نیست، بلکه حرکت نیروی کار ارزان از مبدا به مقصد است. همراه با مهاجرت افراد، سرمایه و منافع از مناطق روستایی به شهرها روانه می گردد تا در شهرها تولید کنند.

موضوع بسیار مهمی که باید اشاره کنم، رابطه عددی جنسیت در طول زندگی، از جهت سنی است. نسبتهای جنسیت بانوع گروههای مهاجر دگرگون می‌شود. اگر مهاجران مرد بیشتر باشند، روستاها(زنانه) و شهرها(مردانه) می شوند که در عموم موارد این چنین است. در حالت عکس برتری گروه مردان در روستاها پیامدهای اجتماعی بسیار دارد. این دگرگونیها  در مناسبات دو جنس به‌صورت تنگاتنگی تابع شرایط اقتصادی و اجتماعی وقت است. برتری شمار زنان در شهرها با برتری شمار مردان در روستاها رابطه دارد، که بر اثر آن نسبتهای جنسیت غالباً نامتعادل گشته است، جوان کشاورز در هیچ حالت نمی‌تواند همسری در محل پیدا کند و همچنین به خاطر دلایلی که کاملا شناخته شده، نیز مشکل است که همسری در شهر مجاور پیدا کنند. مهاجرت دارای پیامدهای منفی نیز هست، مهاجرین در جامعه‌ی مقصد بصورت گروههای متمایز باقی می‌مانند و اگرچه می کوشند ارزشهای مسلط در آن نظام را تقلید نمایند اما به از خود بیگانگی فرهنگی دچار می شوند. نابسامانی‌ها، کج رو‌ی‌ها، انحرافات اجتماعی همه حاصل این نوع از خود بیگانگی در محیط جدید است. شخص مهاجر نه تنها ارزشها را در خود درونی نمی کند بلکه در بسیاری موارد به دور خود یک دیوار فرهنگی می کشد. کشیدن این دیوار فرهنگی و شکل گیری خرده فرهنگ مهاجر نشینی در شهرها نشانگر عدم انطباق او با محیط جدید است، مهاجری که نتواند بامحیط جدید انطباق یابد، بدون شک بر اتحاد و یکانگی با محیط دست نمی یابد. دوگانگی فرهنگی و داشتن فرهنگ دهقانی در شهرها همگی نمودار این تضاد بین محیط مهاجرین است. مهاجر باایجاد ارتباط با محیط مبدا در مقابل فرهنگ جدید مقاومت می کند. اگرچه مهاجر به مرور احساس می کند که با محیط وحدت بیشتری می یابد ولی پس از گذشت مدتی به ارزش های واقعی خود بازمی گردد و از آن به بعد درجه ستیز او با ارزش های بیگانه بالا می‌گیرد و افزایش می یاب. در این مرحله اگر مهاجر راه برگشت نداشته باشد به هنجار شکنی کشیده می شود. در بسیاری از جوامع شهری(بخصوص شهرهای بزرگ) مهاجرین به علت نداشتن تخصص‌های مورد نیاز در شهرها به یک تحرک اجتماعی افقی افتاده و دائما از چاله به چاه می افتند. بالاخره در ارتباط با این مسئله که پدیده مهاجرت عامل مطمئنی برای جلوگیری از آسیبهای اجتماعی است، بیان می‌شود که تاریخ معاصر کشورهای جهان سوم نشان داده است که مهاجرت نه تنها عامل مطمئنی برای جلوگیری از رخدادهای اجتماعی نیست بلکه در بسیاری از موارد آن را تشدید نیز کرده است. بیکاری‌های دائمی پنهان و آشکار در اثر مهاجرت از خصایص اصلی کشورهای جهان سوم است که عمدتاً از مهاجرت وانتقال نیروی مازاد روستایی به شهرها ناشی می شود.

مهاجرت (پناهندگی)

اما پناهندگی نوعی دیگر از مهاجرت خارجی است که عوامل دافعه در مبدا؛ مردم را مجبور به نقل مکان می‌کند. به‌عنوان نمونه، اسراییل که  زمینه ساز پناهندگی بسیاری از فلسطینی‌ها به اردن، مصر، سوریه و لبنان شد. خشک‌سالی، قحطی و جنگ‌های داخلی باعث پناهندگی سکنه اتیوپی به کشورهای مجاور شد. یا سیاست حکومت‌هایی غیر دموکراتیک و مستبد مثل ایران که زمینه ساز پناهنده شدن بسیاری از مخالفین و حتی غیر مخالفین در کشورهای دیگر گردید.

کسانی که در کشورهای تحت دیکتاتوری زندگی می‌کنند و با دولت حاکم به مخالفت برمی‌خیزند بعضاً مجبور به ترک کشور و اعلام پناهندگی به دیگر کشورها می‌شوند. برای نمونه مهاجرت‌های سیاسی که در زمان شاه و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتفاق افتاد؛ اما در سال‌های پس از انقلاب بهمن و با تثبیت حاکمیت جمهوری اسلامی مفهوم مهاجرت معنای بسیار گسترده‌تری به خود گرفت و شامل بسیاری از شهروندان غیرسیاسی نیز شد. تمام کسانی که در آرزوی یک زندگی شاد و آزاد بودند به دلایل گوناگون مجبور به مهاجرت اجباری شدند. در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی برای آزادی پوشش، آزادی ابراز عقیده، آزادی در نوع تغذیه و هر نوع از آزادی‌های مدنی دیگر جایی نیست و برای رسیدن به بدیهی‌ترین و ساده‌ترین آزادی‌ها راهی جز خروج از کشور وجود ندارد. باکمی تأمل درمیابیم که تمام این محدودیت‌های اجتماعی ریشه در مشکلات اقتصادی-سیاسی دارد.

در بین مهاجرین ایرانی کسانی هم هستند که هیچ‌گونه سمت‌گیری سیاسی خاصی ندارند و صرفاً برای یک زندگی بهتر و داشتن حق حیات از کشور خارج‌شده‌اند؛ اما حتی همین دسته نیز به‌خوبی می‌دانند که باوجود حکومت جمهوری اسلامی رسیدن به هیچ‌کدام از حقوق اولیه‌شان ممکن نیست.

در آستانه استقرار دولت جمهوری اسلامی در ايران و نیز درست بعد از آن، اولين گروه که نزديکان و هواداران رژيم سلطنت بودند به مهاجرت رفتند. اين گروه بيشتر راهی کشورهای امريکا و کانادا شدند. ایران در همين زمان شاهد بازگشت گروهی از مهاجران و تبعيديان بود که بعد از سالها از اروپا و دیگر کشورها برمی‌گشتند. عده‌ای از آنها چندی بعد دوباره مجبور به ترک ايران شدند. علت سيل بزرگ مهاجرت و پناهندگی ایرانیان به سالهای دهه ۱۳۶۰ (دهه ۱۹۸۰ میلادی) و سرکوب شديد فعالان سياسی و نیز جنگ ایران و عراق برمی گردد. در این دوره گروهی از پناهندگان از ابتدا به مقصد اروپا ایران را ترک کردند و با عبور از راههای پرخطر به کشورهای اروپایی رسيدند.

در چند سال اخیر دلایل بسیاری منجر به مهاجرت اجباری خانواده‌های ایرانی به طور غیرقانونی به کشورهای توسعه یافته گردیده که از مهمترین آن دلایل می‌توان به مشکلات مختلف مردم از قبیل اقتصادی مانند بیکاری، گرانی و تهدیدهای امنیتی ناشی از موضوع اتمی ایران، عدم آزادی اجتماعی، اقلیتی و مذهبی اشاره نمود.

 در مورد اقلیت‌های ملی و مذهبی باید گفت؛ سیاست حکومت ایران در برخورد با اقلیت های ملی و مذهبی بسیار خطرناک بوده است. در ایران اقلیت های ملی و مذهبی که بعضاً جمعیت شان بیش از چند میلیون نفر هم هست دهه‌ها صرفاً به دلیل اینکه اقلیت ملی و مذهبی هستند مورد ستم قرار گرفته اند. به نوعی حکومت ایران از آنها پناهنده سازی کرده است. با هزار و یک تبلیغ سوء مانع از آن شده که دیگر ملیت ها با آنها تماسی دوستانه و برابر برقرار کنند.

شرایط پناهندگی برای ایرانی ها ظرف سالهای گذشته خیلی بد بوده. تقریباً بعد از دوران سرکوب های شدید در دهه شصت و وجود جنگ با عراق، و خصوصاً از بعد از به قدرت رسیدن دولت خاتمی از اواسط دهه هفتاد شمسی، وضعیت پناهندگی ایرانیان روز به روز بدتر گردیده است. البته به غیر از یک دوره زمانی کوتاه در دوران جنبش سبز که چهره سرکوب گر حکومت ایران عیان شد و فشارهای بین المللی و رسانه ای زیادی روی‌اش وارد آمد، تقریباً سیاست پناهندگی در قبال ایرانی‌ها عموماً نابسامان بوده و ایرانی ها از معدود ملیت‌هایی هستند در کشورهای پناهنده پذیر از ایشان کیس پناهندگی اجتماعی به طور کلی پذیرفته نمی شود و اساساً چنین کیسی از سوی ایرانیان به رسمیت شناخته نمی گردد، چون فرض بر این هست که در ایران مشکل خاصی برای عموم مردم وجود نداره، در حالی که این واقعی نیست. برای مردم ایران یک مشکل عمومی وجود داره که آن هم جمهوری سرکوبگر اسلامی است.

در نظر داشته باشید که ما در قالب حکومت ایران از یک طرف با سیاست های داخلی حکومت روبرو هستیم و از طرف دیگر با سیاست های خارجی آن. وضع سیاست ضدمردمی حکومت چیزی نیست که بر ما پوشیده باشد و حتی این را به شکلی دیگر بعضی از رسانه های حکومتی هم معترف هستند. بر کسی پوشیده نیست که وضع اقتصاد عموم مردم نابسامان است. سرکوب زنان در اشکال مختلف اجتماعی از سوی حکومت هر روزه ادامه داشته و این سیاست در بین مردم تبلیغ هم می‌شود تا مردسالاری که 100 درصد به نفع حکومت اسلامی باشد تقویت شده و حقوق زنان هرچه بیشتر ضایع گردد. ستم به اقلیت های ملی و مذهبی و دستگیری فعالین اجتماعی، آنها مداوماً در سر خط خبرهای نقض حقوق بشر قرار دارند. روزنامه نگاران و فعالین جنبش‌های اجتماعی از جمله زنان، دانشجویی و کارگری یا در زندان هستند یا تحت کنترل و فشار شدید. حکومت آزادی های فردی از جمله حجاب، نوع پوشش و حتی موسیقی مورد علاقه جوانان را هم به رسمیت نمی شناسد. مقوله بیکاری و فقر گسترده هم که به جای خود. تمام اینها دست به دست هم می دهد که علی الخصوص جوانان در جامعه ایران نتوانند آینده ای روشن را برای خودشان در قالب جمهوری سرکوبگر اسلامی متصور شده و ترک کشور رو بر ماندن در آنجا ترجیح می دهند.

 در آخر خاطر نشان میکنم یکی از مهم‌ترین موارد برای تغییر این وضعیت، دخالت گری و تأثیرگذاری خود جامعه مهاجرین ایرانی است. مهاجران ساکن در کشورهای گوناگون باید بتوانند باهم به همبستگی برسند و صدای اعتراض مردم داخل کشور را به گوش جهان برسانند و به‌صورت مداوم برای تغییر شرایط در ایران تلاش کنند. شرایطی که پس از خروج آن‌ها از کشور نه‌تنها بهبود نیافته بلکه پیوسته رو به وخامت رفته است.

تلاش برای ایجاد یک جامعه بهتر و زندگی سعادتمندانه حق طبیعی تمام انسان‌هاست و باید این حق را در همان زادگاه خود و جایی که در آن متولد شده‌اند داشته باشند. در سال‌های اخیر شاهد عروج جنبش‌های اجتماعی گوناگون در ایران برای رسیدن به این حقوق بوده‌ایم. برای مثال می‌توان از جنبش زنان نام برد. زنانی که خود اولین قربانیان حکومت جمهوری اسلامی بوده‌اند. اکنون در صف اول مبارزه برای براندازی آن قرارگرفته‌اند. زنانی که در قوانین قضایی ایران از همه حقوق انسانی خود محروم هستند و در این سال‌ها تعداد بسیاری از آن‌ها مجبور به مهاجرت شده‌اند. دلیل بسیاری از مهاجرت‌ها مشکلاتی است که بر سر راه زنان وجود داشته است و آن‌ها را به‌جایی رسانده که مجبور به فرار شده‌اند. اجتماع و سازمان‌یابی زنان مهاجر برای کمک به جنبش اعتراضی زنان در ایران از اهمیت بالایی برخوردار است. این زنان به‌عنوان شاهدان عینی فجایع و مشکلات در ایران می‌توانند و باید منعکس‌کننده خواست‌ها و مطالبات همه زنان جامعه ایران باشند.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر