۱۳۹۳ آبان ۸, پنجشنبه

گزارش از ستم های روا داشته شده بر مردم عرب در ایران

نوشته: رضا وضعی
مقدمه: قطع به یقین سخن به میان آوردن از ملیت‌های در اقلیت و اینکه حد و مرز حقوق آنان به عنوان بخشی از شهروندان جامعه بشری تا کجاست امری است به خودی خود پیچیده و اگر این پیچیدگی‌ها در چهارچوب کشوری چون ایران که در منطقه خاورمیانه شکل یافته است، در نهایت می تواند روند یک کار تحقیقی و تحلیلی را پیچیده‌تر نیز بنماید. در بسیاری از نقاط جهان کنونی ما هنوز مسئله رفع ستم ملی دارای موضوعیت است و البته این مسئله در بسیاری نقاط نیز به شیوه‌های دموکراتیک حل شده است.
ولی در ایران مسئله اقلیت‌های ملی از آن روی دارای ویژگی خاص است که کشور نه تنها با یک اقلیت ملی که با اقلیت‌های ملی‌ای روبرو است که روی هم رفته جمعیت‌شان بیشتر ملیت حاکم است. بنابر تحقیقات فعالین ملی، اساساً خود اقلیت ملی تُرک به لحاظ جمعیتی نه تنها کمتر از جمعیت فارس زبان نیست که هیچ، بلکه به لحاظ تاریخ شکل گیری کشوری به نام ایران اساساً حکومت های تُرک زبان نقشی اساسی ایفا نموده اند. حال اینکه این توازن تاریخی و جمعیتی چطور منجر به عدم رعایت حقوق ملی آنها گشته خود امر نادری است. اما بیائیم میزان جمعیت ملیت فارس زبان را مقایسه بکنیم با ملیت تُرک، کُرد، عرب و بلوچ و ... . جالب است، نتیجتاً در ایران یک ملیت در اکثریت حاکم بر ملیت های در اقلیت نیست، بلکه اساساً ملیت حاکم خود در اقلیت است و این یکی از موارد ویژه مسئله ستم ملی در ایران می باشد و نکته دوم که می تواند رویکرد ما را از یک نگاه خشک و متعصب مردم در ملیت های گوناگون به طور کلی تغییر دهد آنکه اگر مناسبات اقتصادی را در جغرافیای ملیت ها نگاه کنیم، اساساً خود ملیت فارس در حاکمیت نیز، مگر بخش حکومتی آن اساساً از این ستم ملی روا داشته شده بر دیگر ملیت ها نفعی نمی برد. برای اثبات این امر تنها کافی است تا اشاره ای داشته باشیم به مناطق مرکزی و کویری ایران فقر در بین مردم فارس نیز بیداد می کند.
البته پرداختن بدین مسئله آنهم به صورت تحلیلی می تواند خود مطلبی جداگانه و مفصل باشد که در این بحث نمی گنجد، ولی هدف از انتشار این گزارش، آشنایی مخاطب با وضعیت معیشتی مردم عرب زبانی است که نه حکومت و نه حتی اپوزیسیون آن که درگیر نگرش شوینیستی هستند تمایلی به انتشار اخبار ستمی که بر آنها روا داشته می شود ندارند.
***

از دوره پهلوی تاکنون شاهد بوده ایم که روستاهای عرب نشین اقلیم اهواز همواره از سوی رژیم‌های حاکم مورد تعرض قرار گرفته و به شیوه های گوناگون به ویرانی کشیده شده اند.از سال ۱۹۲۵ تاکنون طرحهای به اصطلاح توسعه در مناطق مختلف اقلیم اهواز توسط رژیم پهلوی به اجرا گذاشته شده است. این طرحها تا پایان جنگ جهانی دوم بر توسعه تاسیسات نفتی نظیر پالایشگاه آبادان و دیگر تاسیسات نفتی در جنوب و شمال اقلیم اهواز متمرکز بوده است. پس از جنگ جهانی دوم و در آغاز دهه پنجاه میلادی همزمان با آغاز برنامه های به اصطلاح توسعه کشور و به اجرا در آمدن طرحهای کشت و صنعت و کشاورزی در مناطق عرب نشین واقع در اطراف سوس تا شوشتر دهها روستا به تصمیم دولت مرکزی بشکل کامل تخریب شدند و زمینهای مسکونی و کشاورزی این روستاها جهت تاسیس طرح نیشکر السبعه (هفت تپه) و کارخانه قند و کاغذ سازی و طرحهای کشت و صنعت مشترک ایران و غربی ها مصادره شد. روستائیان عرب که روستاهایشان تخریب شده بود در شهرک‌هایی اسکان داده شدند تا بدین وسیله اولین مرحله عملیات تخریب روستاهای عربی در اهواز به دست دولت به اجرا گذاشته شود.
روستائیان عرب در شهرک‌ها در همجواری کارگران و کارمندانِ طرح‌های تازه تاسیس، که از استانهای اصفهان و یزد به این مناطق مهاجرت کرده بودند اسکان داده شدند. در حقیقت رژیم پهلوی وجود روستاهای عرب را مانعی در برابر توسعه می‌دانست و با اینکار سعی داشت تا سیستم اجتماعی و فرهنگ عربی روستاها را نابود ساخته و ساختار اولیه جدیدی را برای مردم عرب ایجاد کرده و بدین ترتیب بتواند بر ریشه‌های هویتی این مردمان تیشه بزند. رژیم بدین ترتیب با تخریب روستاها، روستائیان عرب را از روستاها که تا حدی سیستم اقتصادی و فرهنگی آن خارج از سیطره اش بود را به شهرک‌ها انتقال داد و آنها را در رده های پایین این شهرکها از لحاظ اقتصادی و اجتماعی اسکان داد. روستائیان عرب که زمانی با کشت زمینهایشان ولی نعمت خود بودند، در شهرکهای جدید در بهترین حالت به کارگرانی با مزد پایین در کنار مهاجران غیرعرب که دارای وضعیت شغلی و اقتصادی برتر بودند، اسکان داده شدند. لذا رژیم تا اندازه ای موفق شد از ساختارهای اجتماعی شبه مستقل روستایی رها یافته و همچنین آنها را در وضعیت جدیدی تحت کنترل خود قرار دهد. رواج فرهنگ و زبان فارسی در شهرکهای جدید یکی از راهکارهای اساسی رژیم پهلوی جهت یکسان سازی فرهنگی و محو هویت روستائیان عرب بود و این امر بواسطه اهتمام زیاد طرحهای تازه تاسیس یافته به برگزاری مراسم فرهنگی و مملو ساختن فضای شهرکها به فرهنگ و هویت و توهمات تاریخی فارسی، محقق شد.
دولت ایران در دوره پهلوی همواره سعی داشته است تا به واسطه میدان دادن به گروههای نژادپرست نظیر پان ایرانیستها در این شهرها، راه را برای پیشبرد طرحهای فارسی سازی هموار سازد. پرچم حزب پان ایرانیست کاملاً از پرچم حزب نازی(فاشیسم هیتلری) تقلید شده و فقط به جای صلیب شکسته علامت نامساوی افزوده شده که در اصل به معنای باور به برتری‌نژاد پاک فارس بر نژادهای دیگر در ایران است.
پان ایرانیست‌ها برای دفاع از عقاید حزبی در سایت رسمی پان ایرانیست می‌نویسند:«ما آریا گرایی را قبول نداریم و همه با هر نژادی ایرانی هستیم، علامت نامساوی حزب پان ایرانیست به معنای مخالف با استبداد و استعمار است».اگر پان ایرانیست‌ها موافق برابری نژادی هستند! بهتر نبود از علامت مساوی (=) در پرچم استفاده می‌کردند؟ پان ایرانیستها با موافقت رژیم پهلوی علامت(≠) را بر ورودی شهر محمره(خرمشهر) برافراشته بودند. اما چرا از علامت نامساوی(≠) استفاده کردند؟ با چه کسانی مساوی نیستند؟ عرب یا ترک؟ شاید هر دو… . دو حزب(نازیها و پان ایرانیستها) و یک پرچم مشترک و عقاید مشابه، ثابت می‌کند که حزب پان ایرانیست نژادپرست می‌باشد و در آروزی نسل کشی یهودیان، اعراب و ترک‌ها در ایران است!
حضور پان ایرانیست در شهر محمره حضوری کاملا ملموس بود. یکی از رهبران پان ایرانیستها و از مؤسسان این حزب نژادپرست محسن پزشک پور بود که در اقدامی معنا دار از سوی مهاجران غیر عرب در این شهر در دوره های بیست دوم و بیست چهارم به عنوان نماینده شهر عربی محمره(خرمشهر) در مجلس شورای ایران انتخاب شد.
رضا کرمانی یکی دیگر از رهبران حزب پان ایرانیست بود که در مدت سالهای ۱۳۴۷ – ۱۳۴۹ شمسی شهردار محمره بود. وی در پی پیروزی پان ایرانیستها در انتخابات شورای شهر محمره در سال ۱۳۴۷ ش. به عنوان شهردار انتخاب شد. در این سال پان ایرانیستها در شوراهای شهر اهواز، محمره و تستر (شوشتر) به پیروزی دست یافتند.
در دهه چهل شمسی پان ایرانیستها فعالیت حزبی خود را بر اقلیم اهواز متمرکز کرده بودند و مهدی صفاپور مسئول حزب پان ایرانیست در اقلیم اهواز بود.
فعالیت پان ایرانیستها نیز در دو دهه اخیر پس از پایان جنگ در شهرهای مختلف اهواز از سرگرفته شده است. جمهوری اسلامی مخالفت خاصی با فعالیت این گروهای نژادپرست ندارد. در برخی حالات نیز آخوندی نظیر جهانگیر محمودی در شهر اهواز در حمایت از پان ایرانیستها سخنرانی کرده است.
طی این سالها پان ایرانیستها از سوی جمهوری اسلامی ایران اجازه یافته اند تا مجلاتی را منتشر کنند و افکار عرب ستیزانه‌شان را در اقلیم اهواز رواج دهند؛ مجله “حاکمیت ملت” از این نوع است. نویسندگان مختلفی نیز علی اکبر رزمجو، شهلا بختیاری، ناصر انقطاع، جهانگیر محمودی، مظفر شاهدی درباره پان ایرانیستها مقالات و پژوهشهایی را نوشته اند که به گونه ای ترویج افکار عرب ستیزانه این حزب قلمداد می شود.
در سالهای اخیر نیز پان ایرانیستها همواره سعی داشته اند تا در شهر اهواز چهارشنبه سوری را جشن بگیرند و برخی از اعضای این حزب سخنانی تنش‌زا در اهمیت تاکید بر هویت فارسی در شهر اهواز و حفظ تمامیت ارضی ایران به زبان رانده اند.
رسانه های فارسی زبان موافق و مخالف نظام نیز در اقدامی معنادار هر ساله تحرکات این نژادپرستان عرب ستیز در چهارشنبه سوری را زیر ذربین قرار داده و اخبار و عکسها و فیلمهایی را از تجمعاتشان منتشر می‌کنند. بی شک این اقدام رسانه‌های فارسی زبان اپوزیسیون هم راستا با سیاستهای جمهوری اسلامی در انکار وجود عرب‌ها و حذف هویت تاریخی اقلیم اهواز بوده و به‌منظور تقویت این نژادپرستان جهت بکارگیری آنها در مواقع لزوم برای سرکوب جنبش آزادی خواهی ملت عرب صورت می گیرد.
در مجموع می توان سیاست واحدی را از سوی رژیمهای متوالی حاکم در ایران نسبت به روستاهای عرب نشین اقلیم اهواز را مشاهده کرد. سیاستهای محقق شده این رژیمها نشان می‌دهد که آنها همواره وجود روستاهای عرب را تهدیدی امنیتی برای خود دانسته و به شیوه های مختلف سعی در از هم پاشاندن شمل روستائیان عرب و آواره ساختن آنها به حاشیه شهرها دارند.
اما برمیگردم به طرحهای هفتگانه نیشکر که در فوق نیز به آن اشاره ای شد که در دهه هفتاد شمسی آغاز بکار کردند، بشیوه ای مشابه آنچه در شمال اهواز رخ داد دهها روستا را در مناطق مختلف عرب نشین تخریب کردند. در دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی طرحهای نیشکر بعنوان طرحهای ملی در مجلس شورای اسلامی به تصویب درآمده و حکم تخریب دهها روستای عرب نشین از شمال دهستان شعیبیه تا نزدیکی شهر محمره صادر شد. طرح نیشکر خمینی در دهستان شعیبیه، طرحهای دهخدا، میرزا کوچک خان، امیرکبیر، فارابی، دعبل خزاعی و سلمان فارسی روستاهای عدیدی را در اطراف رودخانه های دز و شطیط (شاخه ای از کارون) و هر دو ساحل کارون در مسیر اهواز- محمره و اهواز- آبادان را بشکل کامل تخریب کردند و زمینهای کشاورزی و مسکونی آنها را مصادره کردند.
این راهکار به وضوح در اجرای طرحهای نیشکر در شعیبیه و سواحل کارون در مسیر اهواز- محمره و اهواز- آبادان در عمل محقق شد. در دهستان شعیبیه طرح نیشکر خمینی آنگونه طراحی شد که شماری از روستاهای عرب نشین در محاصره مزارع نیشکر قرار گرفتند و راه ارتباطی آنها با شهرهای اهواز و شوشتر قطع شد. بدین معنا که ساکنان این روستاها جهت رسیدن به جادهای ارتباطی با شهرهای مذکور نیاز به پیاده روی در کنار مزارع نیشکر در مسافتهایی بطول ۵ الی ۱۰کیلومتر هستند. این امر به معضل بزرگی برای شمار زیادی از روستاهای باقیمانده در مسیرهای دوگانه دهشتان شعیبیه (شرقی و غربی) درآمده و زندگی را برای روستائیان عرب سختر از گذشته مبدل کرده است.
مشکل مشابهی برای دیگر روستاهای عرب نشین در ساحل کارون در مسیر اهواز- آبادان و اهواز- محمره قابل مشاهده است بگونه ای که مسیرهای ارتباطی این روستاها به شهر اهواز سخت تر از دوره قبل از طرحهای نیشکر شده و مشکلات عدیدی را برای روستائیان عرب به همراه آورده است.
روستاهای عدیده‌ای در کنار طرحهای هفتگانه نیشکر وجود دارند که زمینهای کشاورزی آنها به شکل کامل و یا شبه کامل توسط طرحهای مذکور مصادره شد و مناطق مسکونی روستاها بدون تخریب باقیماند. روستائیانی که زمینهای کشاورزی‌شان به شکل کامل مصادره شد دیگر امکان بقاء در روستاها از آنها گرفته شده و مجبور به مهاجرت به حاشیه فقیر شهرها شدند. کشاورزانی نیز که بخش اعظم زمینهای‌شان مصادره شد، بخش کوچک باقیمانده برای آنها، کفاف خانوارهای آنها را نمی‌دهد و این امر سبب بروز مشکلات معیشیتی فراوانی برای کشاورزان روستاهای مذکور شده است.
به گفته کشاورزان عرب که در ساحل کارون در مسیر اهواز- محمره سکونت داشته و تا قبل از مصادره زمینهای آنها از سوی طرح نیشکر امیرکبیر در آنجا به کشاورزی اشتغال داشتند، رژیم جهت مصادره زمینهای کشاورزی‌شان در سالهای پس از جنگ هر ساله چندین بار دریچه سدها را باز کرده و روستاهای آنها را زیر آب برده است. جدای از حقیقت این گفته ها، اما زمانی که کشاورزان مذکور به مسئولان استانی علیه زیر آب رفتن روستاهایشان اعتراض می کند، مسئولان به آنها گفته بودند که “شما و اجدادتان اشتباه کرده اید که در کنار کارون روستا ساخته اید”. گفته های این مسئولان یک امر تصادفی نیست بلکه بررسی عملکرد مسئولان استانی سیاستی مشابه را در تمام اقلیم اهواز نشان می دهد. در مورد روستاهای حاشیه کارون، برخلاف استانهای دیگر در اقلیم اهواز دولت هیچگونه اقدامی در راستای کنترل سیلابها و آب‌خیزداری انجام نداده است. روستاهای عرب نشین در کنار رودخانه ها و گاها در میان دو رودخانه به حال خود رها شده بودند و هرساله چند بار زندگی و هستی روستائیان طعمه رودخانه ها می‌شود. در مورد روستاهای دهستان شعیبیه این روستاها در میان دو رودخانه کارون و دز حتی بدون وجود یک راه رها شده بودند و روستائیان دهها روستا در این منطقه جهت عزیمت به اهواز در ابتدا نیاز به برگشت به شوشتر و پس از آن می‌توانستند بواسطه خط ارتباطی شوشتر- اهواز خود را به مرکز اقلیم برسانند. در طول دهه های گذشته روستائیان زیادی در اثر نبود پل بر روی رودخانه کارون و دز، و طولانی بودن راه و ناهموار بودن آن، بدلیل نیاز به کمکهای پزشکی (اورژانس) جان خود را از دست داده اند.
روستاهای عدیدی در اطراف رودخانه های اقلیم اهواز وجود دارند که تنها بدلیل داشتن فاصله چند کیلومتری از رودخانه ها، زمینهایشان لایزرع باقیمانده بوده و هستند. برخی از کشاورزان در دهستان شعیبیه بدون داشتن اندک دانش مهندسی و به هزینه شخصی خود سعی داشتند که بر این مشکل فائق شوند. بهمین دلیل اقدام به حفر حوضچه هایی در طول مسیر دور از ساحل رودخانه کارون کرده تا بوسیله پمپهای برقی، آب را به زمینهای دور از ساحل رودخانه برسانند اما این اقدام بدلیل مشکلات مهندسی ناکام ماند.
روستاهایی که هنوز از نهرهای ساخته شده در دوره شیخ خزعل استفاده می کنند و دهها مثال دیگر نشان می دهد که روستاهای عرب به حال خود رها شده تا در شرایط مشابه چندین قرن گذشته بسر برند. اندک نگاهی به وضعیت روستاهای عرب نشین و مشکلات ساده اما لاینحلی که با آنها روبرو هستند، نشان می دهد که رژیم ایران آنها را خارج از حوزه مسئولیت خود دانسته و خود را موظف به اعطای هرگونه خدمات کشاورزی و آبرسانی به آنها نمی داند. با این وجود همین رژیم بی مسئولیت و تبعیض گر است که بهنگام مصادره زمینهای کشاورزان عرب، بایر بودن زمینهای واقع در کنار رودخانه، که خود نتیجه مستقیم سیاستهایش است، را نشانه ای از کسالت و تنبلی عربها معرفی کرده و بدین ترتیب حق مصادره این زمینها را به خود داده است.
خطر بزرگی که کل وجود و هستی روستائیان عرب را با خطر مواجه ساخته است خشک شدن رودخانه های اقلیم اهواز در اثر سدسازیهای بی رویه و انتقال آب رودخانه های این اقلیم به فلات مرکزی ایران است. در سالهای گذشته در اثر خشک شدن رودخانه ها سازمان آب و اداره کشاورزی اقلیم بارها در مناطق وسیعی از اقلیم اهواز روستائیان را از برداشت آب از رودخانه ها در فصول کشت منع کرده و در مناطق دیگر نیز تعرفه آب به ازای هر هکتار زمین کشاورزی را چند برابر افزایش داده اند.
شور شدن آب در اثر ورود کمیت بالایی از پسابهای بشدت شور طرحهای نیشکر به بستر رودخانه ها سبب نفوذ میزان زیادی از نمک به زمینهای کشاورزان عرب در پایین دست شده است. این امر نیز سبب شده است تا میزان حاصلخیزی زمینها بشدت کاهش یافته و به تبع آن میزان محصول کشاورزی در این زمینها کاهش یابد. در همین راستا بر اساس گزارشهای رسمی میزان تولید گندم سال جاری در اقلیم اهواز نسبت به سالهای گذشته کاهش شدیدی (در حدود نصف) نشان می دهد.
خشک شدن رودخانه ها نیز سبب خشک شدن هور (تالاب) العظیم بطور شبه کامل شده است. این امر سبب شده تا دهها روستای واقع در اطراف این تالاب که زندگی آنها بسته به منابع آبی این تالاب بوده بشکل کامل خالی از سکنه شوند.
در روستاهای محمره و آبادان و معشور که مشرف بر رودخانه های کارون و جراحی و خلیج فارس هستند، آلودگی شدید آبها و شوری آبها و کمبود آب رودخانه و پیشروی آب شور خلیج به درون بستر رودخانه ها سبب نابودی میلیونها نخل شده است. این امر نیز روستاها در این مناطق را با تهدید نابودی کامل روبرو ساخته است.
به گزارش مراکز دولتی جمهوری اسلامی در حدود هزار و یکصد روستای اقلیم اهواز فاقد آب شرب هستند. در بخش اعظم روستای های فاقد آب شرب سالم، روستائیان عرب آب شرب خود را از آب گل آلود و آلوده رودخانه ها و نهرهای کوچک و برکه ها تامین می کنند. بخش دیگری از این روستاها نیز آب مورد نیاز روستائیان در مقابل پرداخت هزینه گزاف، بواسطه تانکرها تامین می شود.
براساس آمار، ۴ هزار و ۱۵ روستا در اقلیم اهواز وجود دارد که از این تعداد ۲ هزار و ۹۱۷ روستا از آب شرب به اصطلاح “سالم” برخوردارند و هزار و ۹۸ روستا هم آب سالم ندارد که به گفته مسئولان آب و فاضلاب روستایی اقلیم، با تانکر به برخی از این روستاها آبرسانی می شود. مابقی روستاها آب شرب سالم نداشته و با مشکلات بهداشتی و سلامتی عدیدی روبرو هستند.
در موازات نوار مرزی اهواز با عراق، دهها روستای عرب وجود دارد که از پایان جنگ ایران و عراق تاکنون ساکنان اصلی آنها موفق به بازگشت به روستاهایشان نشده اند. این امر بدلیل عدم پاکسازی زمینهای روستاهای مذکور از میادین مین است. دولت در مدت ۲۵ سال گذشته رغبتی خاصی جهت پاکسازی این میادین مین از خود نشان نمی دهد.
اهمیت امنیتی نوار مرزی برای دولت حاکی از آنست که نظام قصد بازگرداندن این روستاها به صاحبان اصلی آن را ندارد و در مقابل در حال ساخت تاسیسات نظامی و اطلاعاتی در روستاهای مذکور است تا بدین وسیله بتواند بطور مستقیم عملیات نظامی و اطلاعاتی خود را با وابستگان سیاسی و عقیدتی خود در کشورهای همیسایه بسادگی پیش ببرد.
روستاهای واقع در مرزهای محمره و آبادان با کشور عراق مشمول طرح بزرگ منطقه آزاد تجاری هستند. زمینهای وسیع متعلق به روستائیان عرب توسط دولت مصادره شده و یا در حال مصادره شدن است. این طرح نیز سبب شده است تا شماری از روستاهای این منطقه با خطر تخریب تمام روبرو شوند.
علاوه بر بندهای ذکر شده می توان به عدم وجود امکانات آموزشی و مدارس در این روستاها و عدم وجود راههای ارتباطی مناسب اشاره کرد. فرزندان روستائیان عرب جهت رسیدن به مدارس ابتدائی نیاز دارند تا هر روز به هزینه شخصی خود مسیرهایی طولانی و طاقت فرسا را رفت وآمد کنند تا به مدرسه برسند. همچنین جهت ادامه تحصیل در مقاطع راهنمایی و دبیرستان نیاز به عزیمت به شهرها دارند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر